فرهنگی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
سلام علی آل یس سلامی چو بوی خوش آشنایی به وبلاگ صبح امیدخوش آمديد
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



مفيد ترين مطلب را انتخاب كنيد.

هديه هاي خدا
نویسنده : خدیجه
تاریخ : شنبه 26 مرداد 1392

 

دوربینی که کیفیتش 26مگاپیکسل هست حدودنه میلیون قیمتشه !!
 
ولی مادوتاچشم داریم که خدابهمون داده وبیش از300مگاپیکسل کیفیت داره ومبلغی
 
هم بابت خریدش نپرداخته ایم این یعنی خداآنقدرمهربونه که دوتاچشم باارزش رومفت
 
ومجانی به ماهدیه کرده !
 
 
خدایه قلب هدیه کرده.حالافکرکن یه روزقلب نداشته باشی.ببین چه اتفاقی میافته !
 
این یعنی خدااونقدرمهربونه که یه قلب باارزش رومفت ومجانی به ماهدیه کرده .
 
 
اگه بخوای یه کامپیوتردرست وحسابی بخری سه چهارمیلیون واست آب میخوره!!
 
حالامغزانسان رودرنظربگیر.مغزی كه انسان به وسیله آن کامپیوترساخت.
 
بنابراین ارزش مغزبیشترازاونیه که بتونی فکرشوبکنی.این یعنی خدامهربونه ویه مغزباارزش 
 
رومفت مجانی به ما هدیه کرده
 
ما انسانیم.یعنی خداماروبردیگرموجودات برتری داده واین یعنی خدا خیلی مهربونه مهربون 
 
ترازاونی که بتونی فکرشو بکنی.
 
خداتوبه بنده گنه کاررومیپذیره.این یعنی خدامهربونه.خیلی مهربون
 
 
نویسنده:حسین شاینده

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بكايين تاريخ
نویسنده : خدیجه
تاریخ : جمعه 25 مرداد 1392

 

 بكايين تاريخ
 
 آدم يعقوب ، يوسف ، فاطمه زهرا و على بن حسين عليه السلام .
 
 
@آدم براى بهشت به اندازه اى گريست كه رد اشك بر گونه اش ‍ افتاد.
 
 
@يعقوب به اندازه اى بر يوسف خود گريست كه نور ديده اش را از دست داد. به او گفتند:
 
يعقوب ! تو هميشه به ياد يوسف هستى يا در اين راه از گريه ، آب يا هلاك مى شوى .
 
يوسف از دورى پدرش يعقوب آن قدر گريه كرد كه زندانيان ناراحت شدند و به او گفتند:
 
يا شب گريه كن روز آرام باش ! يا روز گريه كن شب آرام باش ! با زندانيان به توافق رسيد، در
 
يكى از آنها گريه كند.
 
 
@فاطمه زهرا آن قدر گريست ، اهل مدينه به تنگ آمدند و عرض كردند:
 
ما را از گريه ات به تنگ آوردى ، آن بانوى دو جهان روزها را از شهر مدينه بيرون مى رفت و در 
 
كنار قبرستان شهداء (احد) تا مى توانست مى گريست و سپس به خانه برمى گشت .
 
 
@و على بن حسين (امام چهارم ) بيست تا چهل سال بر پدرش حسين گريه كرد. هر گاه 
 
خوراكى را جلويش مى گذاشتند گريه مى كرد.
 
غلامش عرض كرد:
 
سرور من ! مى ترسم شما خودت را از گريه هلاك كنى .
 
حضرت فرمود: من از غم غصه خود به خدا شكوه مى كنم ، من چيزى را مى دانم كه شما
 
نمى دانيد من هرگاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به ياد مى آورم گريه گلويم را مى فشارد.
 
بحار الانوارجلد 12 صفحه 264
 
 
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
در مورد روح -مربوط به دين و زندگي ٢
نویسنده : خدیجه
تاریخ : جمعه 25 مرداد 1392

 

آیا خداوند از روح خود در آدم دمیده و تکه ای از وجود خود را در ما قرار داده است؟
 
نویسنده: سمیه حسینعلی (کارشناس مترجمی زبان انگلیسی)
 استاد راهنما: مسعود بسیطی(کارشناس علوم تربیتی  و ادیان و فرق؛  m.basiti@mohammadivu.og)
 
صورت مسئله:
 
آیا به استناد این آیه از قرآن که می فرماید: "نَفَختُ فيهِ مِن رُوحِي" [1] به این نتیجه می رسیم که:
خداوند از روح خود در کالبد آدم دمیده و روح انسان ها تکه ای از وجود خداست؟
 
 
 
چکيده:
با مراجعه به مبيّن قرآن – رسول خدا و 12 جانشین او - در مي يابيم آيه ی مورد بحث، اشتباه ترجمه و استنباط شده است. چنین نیست که خداوند دارای روح باشد و تکه ای از روح خود را در وجود آدم قرار داده باشد؛ بلکه مقصود آن است که خداوند متعال از روحی که خود خلق کرده و مالک آن بوده، در جسم آدم دمیده است. در واقع «ی» در «روحی»، «یایِ مالکیت» است و از آن جهت که خداوند خالق و مالک «روح» بوده و آن را از میان سایر ارواح برای جسم آدم علیه السلام برگزیده، درباره اش فرموده: «روح من».
 
مقدمه
برخي معتقدند خداوند از روح خود در آدمی دميده و تکه ای از وجود خویش را درون ما قرار داده است. ایشان دليل برتري انسان و مسجود ملائک شدن او را نیز بر همین اساس تفسیر می کنند و معتقدند تمامی این شرافت ها به این دلیل است که تکه ای از وجود خداوند در درون آدمی قرار گرفته است. طرفداران این عقیده، در اثبات ادعاي خود به این آيه از قرآن کریم استناد می کنند که می فرماید:
«نَفَختُ فيهِ مِن رُوحِي»[2]
اما این عده در ترجمه و فهم آیه ی فوق دچار خطای بزرگی شده اند. همان طور که پيشتر نيز تذکر داده شد، بهترين راه براي درک هر پيام، مراجعه به گوينده ‌ي پيام و يا افرادي است که مورد تاييد وي هستند. بارها اتفاق افتاده کسي سخني گفته و از طرف اطرافيانش به گونه هاي متفاوتي تعبير و برداشت شده است. طبيعي است منطقي‌ترين راه رفع اختلاف در اين  موارد، ارجاع پيام به گوينده ي پيام است؛ نه اينکه هر کس طبق سليقه و فهم خود، نظري بدهد و سپس همگان بر سر نظرات خود با يکديگر بحث کنند.قرآن هم از اين امر مستثني نيست[3]. خصوصا اينکه کلام خدا به صورت ايجاز و به اختصار بيان شده و معناي ظاهري آيات، لزوما نشان دهنده ي مقصود حقيقي خدا نيست[4]. تبيين و توضيح اين کلام نزد جانشين خدا قرار داده شده تا مردمان براي فهم آن مقيد به مراجعه به وي – مبيّن قرآن - باشند. به همين دليل يکي از شئون پيامبر خدا، تبيين و شفاف نمودن منظور خدا از کلامش است[5]. حتي مردم عرب زبان نيز براي درک پيام خدا نياز به توضيح پيامبر دارند. وگرنه چه دليلي داشت خداوند به پيامبرش بفرمايد قرآني را که به زبان عربي و در سرزمين اعراب نازل شده براي مردم توضيح دهد و تبيين کند؟ به آيات زير توجه فرماييد: 
- وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[6]
ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده را براى آنها تبيين كنى، شايد ‌انديشه كنند. 
- وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِيهِ ...[7]
و ما اين کتاب را بر تو نازل نکرديم مگر براي اين که آنچه را در آن اختلاف دارند براي ايشان تبيين کني.
 از همين روست که آنان که خود عرب زبان بودند و معناي آيات را متوجه مي شدند، باز هم به مبيّن قرآن -يعني رسول خدا و جانشينانش- مراجعه مي کردند و مقصود خدا را از کلامش مي پرسيدند[8].
روشن است که مردم در نيل به معارف و درک حقايق قرآن با هم تفاوت دارند. اگر قرار بود هرکس به ميزان فهم و درک خويش و از روي سليقه ي شخصي، کلام وحي را تفسير کند، ديگر فرستادن هدايتگران و معلمان الهي کاري بيهوده مي شد.
بنابراين از نظر عقل، وجوديک معلم الهي که از جانب خداي متعال براي تبيين کلامش تعيين و تاييد شده باشد، ضروري مي نمايد. به فرموده‌ي پروردگار، مبيّن قرآن، رسول اکرم است و ايشان اين علم را به جانشينان خود يعني امامان دوازده گانه – نخستين شان علي بن ابيطالب و آخرين آنها مهدي عليهم السلام - داده اند[9]. اگر بدون توضيح و تبيينِ مبيّن قرآن سراغ اين کتاب برويم، نه تنها متوجه مقصود اصلي خدا نخواهيم شد؛ بلکه چنان که خدا در قرآن فرموده ممکن است به جاي هدايت، دچار گمراهي شويم[10].
در شبهه ي مذکور نيز اگر به جاي مراجعه به مبيّن آيات، بر مبناي درک و سليقه ي شخصي خود، کلام خدا را ترجمه و تأويل نماييم، کاري غير عاقلانه و غير علمي انجام داده ايم.
 با اين مقدمه‌ي نسبتا طولاني اما مهم، به بررسي آيه ي مورد بحث در اين سوال مي‌پردازيم:
 
شرح مسئله:
گفتیم عده ای با استناد به آیه ی «نَفَختُ فيهِ مِن رُوحِي» معتقدند خداوند از روح خودش در ما دمیده و چنین نتیجه می گیرند که: همه ی انسان ها تکه ای از خدا هستند و به همین دلیل، شایسته ی سجده ی ملائک شدند. وگرنه سجده شدن، فقط و فقط از آنِ خداست و  اگر ما تکه ای از خدا نبودیم خداوند به ملائکه نمی فرمود به انسان سجده کنند[11] و نمی فرمود فتبارک الله احسن الخالقین[12] .
برخی پا را از این نیز فراتر گذاشته، می گویند: از آنجا که همگان تکه ای از خدا هستیم، افعال مان نیز متصل به خداست. بنابراین اینکه بگوییم کدام فعل آدمی خوب است و کدام بد، حرف بی معنایی است. چراکه ما آدمیان همگی وجودی خدایی داریم و خدا نیز هرگز مرتکب فعلی ناشایست نمی شود. پس هرچه انجام می دهیم، همه متصل به خدا و مورد تایید و رضایت اوست. بدین ترتیب چه آنان که در حق سایرین ظلم می کنند و چه آنان که به دیگران محبت می کنند، فعل شان خدایی است. در واقع دست خدا از آستین انسان ها بیرون می آید و افعال و رفتار مختلف رقم می خورد:
چون که بي رنگي اسير رنگ شد                      موسي با موسي در جنگ شد
و یا درباره ی ابن ملجم که امیرمومنان را به شهادت رساند، گفته می شود:
آلت حقی و فاعل دست حق                             کی زنم بر آلت حق طعن و دق
بر اساس این فرضیه، گناه و آلودگی معنا نخواهد داشت. چراکه اگر کسی مرتکب عملی ناشایست و فعلی قبیح شود، در واقع روحش آلوده به گناه می شود. اما از سوی دیگر روح آدمی، همان روح خداست و روح خداوند پاک و منزه از آن است که به پلیدی و گناه آلوده شود. در نتیجه، «گناه» وجود خارجی ندارد و هیچ کس به سبب رفتار و اعمالش مجازات نخواهد شد. لذا جهنمی نیز در کار نیست. مگر اینکه بپذیریم جهنم برای خدا و مجازات روح خدا خلق شده باشد!
غافل از اینکه ریشه ی تمامی این اشکالات، عدم مراجعه به معلم و مبیّن قرآن و برداشت ناصحیح از کلام وحی است. در ادامه، مقصود حقیقی خدا از این آیه را از طریق مبیّن و مفسر حقیقی کلامش – یعنی رسول اکرم و 12 جانشین او  -  می خوانیم:
 
 
 
پاسخ به اشکال:
 
با مراجعه به مبیّنین قرآن – یعنی رسول خدا و امامان دوازده‌گانه  – متوجه می شویم که «ی» در «روحی»، « یای مالکیت» است و چنین نیست که خداوند قطعه ای از وجود خود را کنده باشد و در وجود آدم قرار داده باشد. بلکه خداوند موجودی را خلق فرموده به نام «روح» و از آن مخلوق – یعنی روح – در کالبد آدم دمیده شده است. لذا وقتی خداوند می فرماید: «روح من»، منظور این است که روحی که خود خلقش کردم و مالکش هستم؛ وچون خداوند این روح را بنا بر حکمتی بر سایر ارواح، برگزیده آن را به گونه ای ویژه معرفی نموده و فرموده: روح من. همچنانکه مثلا مکان ویژه ای را برگزیده و درباره اش فرموده «بیتی» (خانه ی من) و یا درباره ی رسولی برگزیده از فرستادگانش فرموده «خلیلی» (خلیل من). وگرنه اگر چنین فرض کنیم که مقصود از «روح من» این است که ذات خداوند دارای «روح» است، درواقع خدا را مرکّب و شامل اجزای مختلف فرض کرده ایم. اما این فرض آشکارا با مبانی اعتقادی و توحیدی در اسلام مغایر است. خداوند، «احد» و «صمد» است و از چیزی زاده نشده و هیچ چیز از او زاده نمی شود. (لم یلد و لم یولد)[13] . پس چگونه ممکن است از جزیی مثل روح تشکیل شده باشد و با تکه ای از وجودش، موجود دیگری پدید آورده باشد؟
در ادامه به چند نمونه از کلام مبیّن قرآن درباره ی آیه ی مورد بحث اشاره می نماییم:
 
-         امام باقر علیه السلام – امام پنجم شیعیان و مبیّن قرآن – درباره ی آیه ی مذکور می فرمایند: "خداوند روحي را خلق فرموده و از آن در آدم عليه السلام دميد" [14].
-         امام صادق عليه السلام – امام ششم شیعیان و مبیّن قرآن - در ذيل این آيه ی شريفه می فرمایند: "خداوند موجودي را خلق كرد و روحي را هم آفريد، آنگاه به فرشته اي دستور داد آن روح را در كالبد بدمد، نه اينكه بعد از نفخ، چيزي از خداي متعال كم شده باشد و اين از قدرت خدا است" [15]. و نیز می فرمایند: "آن روح، مخلوق است همان طور که روحى که در عيسى بود مخلوق بود" [16].
-         فردي از امام صادق عليه السلام پرسيد درباره ی سخن خداي بزرگ و والا که «و از روح خود در او دميدم»، آن دميدن چگونه بود؟ امام پاسخ دادند: همانا روح مانند باد در جنبش است و از آن جهت نام روح از لفظ ريح (باد) مشتق شده است ... و آن روح را به خود نسبت داد،  چرا که آن را بر ارواح ديگر برگزيد، همان گونه که به خانه اي از ميان همه ی خانه ها فرمود: خانه ی من ( که کعبه است) و نسبت به پيغمبري از ميان پيامبران فرمود: خليل من (حضرت ابراهیم علیه السلام) و مانند اينها و همه ی اينها آفريده، ساخته شده، پديد آمده، پروريده و تدبير شده هستند[17] .
 
نتیجه:
بنابراین خداوند، پاک و منزه است از آنکه مرکّب از اجزای مختلف - مانند روح - باشد و تکه ای از وجود خود را در کالبد آدمی قرار داده باشد. نسبت ما با خداوند متعال، تنها نسبت «مخلوق» با «خالق» است و ذات ما هیچ سنخیت و مشابهتی با ذات آفریدگار ندارد. ما فقر مطلق و خداوند، غنای مسلّم است. ما خلق شده ی دست او و او مالکی احد، صمد و بی همتاست که نه زاده شده و نه کسی زاده ی اوست. پس آنجا که می فرماید «از روح خود در آدم دمیدم»، مقصود این نیست که خداوند تکه ای از وجود خود را در وجود آدم قرار داده؛ بلکه بنا به فرموده ی مبیّن و مفسّر قرآن، خداوند از روحی که خود خلق کرده و مالک آن بوده در آدم دمیده و از آن جهت که خالق و مالکش بوده و آن را از میان سایر ارواح برگزیده درباره اش فرموده: «روح من».
 
 
 
 
 
 
 
[1]-  قرآن کریم، سوره حجر، آیه 29.
[2]-  بنگرید به پاورقی شماره 1.
[3]-  علاقمندان، مي‌توانند به مقاله "راه بهره مندي از هدايت قرآن" نوشته‌ي «مسعود بسيطي» مراجعه کنند.
[4]- خداوند مي‌فرمايد اين قرآن داراي آيات محکم و متشابه است که فقط خدا و راسخون علم تاويل آن را مي دانند (هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ: سوره آل عمران، آيه 5). ؛ بسياري از آيات قرآن نيز به صورت مجمل بيان شده تا مردم براي فهم آن به مبيّن قرآن مراجعه کنند. به عنوان نمونه امام صادق عليه السلام فرموده‌اند: "دستور اقامه نماز بر پيامبر(ص) نازل شد؛ ولى خداوند اين مطلب را که سه يا چهار ركعت بخوانند (كيفيت اقامه آن) بيان نکرد، تا اينكه پيامبر خود اين فرمان را براى مردم تشريح كرد": اصول کافي، ج 1، ص 286 و 287.
[5]- قرآن کریم، سوره نحل، آيات 44 و 64.
[6]- قرآن کریم، سوره نحل، آيه 44.
[7]- قرآن کریم، سوره نحل، آيه 64.
[8]- به عنوان نمونه بنگريد به:  اصول کافي، ج 8، کتاب الروضه، ص 50.
[9]- خوانندگان گرامي به عنوان نمونه مي توانند به احاديث مرتبط در کتاب وسائل الشيعه، ج 27، باب 13 (عدم جواز استنباط الأحكام النظرية من ظواهر القرآن إلا بعد معرفة تفسيرها من الأئمة ع) و يا کتاب بحارالانوار، ج 26، باب 1 (جهات علومهم ع و ما عندهم من الكتب ...) مراجعه نمايند. در ادامه به 4 نمونه از اين روايات اشاره مي کنيم:
- امام صادق (ع) مي فرمايند: "همانا خدا تنزيل و تأويل قرآن کريم را به رسول اکرم (ص) آموخت و رسول خدا (ص) به امير المومنين (ع) تعليم داد ... و به خدا سوگند علم آن را به ما (نيز) داد": وسائل الشيعه، ج 27، باب 13، ص182. ؛
- امام رضا (ع) از پيامبر (ص) نقل مي‌کنند که خداوند در حديثي قدسي چنين فرموده: "منم خدايي که جز من معبودي نيست، مخلوقات را با قدرت خود آفريدم، از بين آن ها پيامبراني را برگزيدم و از ميان پيامبران نيز محمد (ص) را به عنوان حبيب و خليل و صفي انتخاب کردم آن گاه او را به سوي مردم فرستادم و علي (ع) را به عنوان برادر و وصي و وزير او قرار دادم تا بعد از محمد، پيام رسان او به مردم و جانشين من باشد و قرآن مرا براي آنها بيان نمايد و حکم مرا در ميان آن ها اجرا کند": همان، ص 187. ؛
- امام صادق ذيل اين آيه شريفه که مي فرمايد «فقط خدا و راسخون علم تأويل محکم و متشابهات قرآن را مي دانند (سوره آل عمران، آيه 5)» چنين گفته اند: "راسخون در علم ما اهل بيت هستيم و ما هستيم که تأويل قرآن را مي دانيم": همان، ص 179. ؛
- امير مومنان فرموده اند: "هيچ آيه اي از قرآن بر پيامبر (ص) نازل نشد مگر اين که قرائت آن را به من آموخت و آن را بر من املا کرد و من آن را با خط خودم نوشتم و تأويل و تفسير، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و خاص و عام آن را به من تعليم داد ...": بحارالانوار، ج 26، ص 65.
[10]- یُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً یعنی: (خداوند) بسياري را با آن (قرآن) گمراه و بسياري را هدايت مي‌کند: سوره بقره، آيه 26. ؛ مبيّن قرآن - امام ششم شيعيان در توضيح اين آيه فرموده آناني که گمراه مي شوند کساني هستند که قرآن و تأويل آن را از مبيّن قرآن نگرفته اند؛ از اين رو معناي حقيقي کلام خدا را متوجه نشدند و خود و ديگران را به گمراهي کشيدند: وسائل الشيعه، ج 27، ح 33593، ص 201.
[11]-  "وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَم" ، قرآن کریم، سوره بقره آیه 34- سوره اسرا آیه 61- سوره کهف آیه 50- سوره طه آیه 116
[12]- قرآن کریم، سوره مومنون آیه 14
[13]-  اشاره به سوره توحید در قرآن کریم
[14]-  "سألته عن قول الله: «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ‏» قال: روح خلقها الله فنفخ في آدم منها": بحارالأنوار، ج ۴، ص 13 حدیث 11.
[15]-  "في قوله «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي‏» قال: خلق خلقا و خلق روحا، ثم أمر الملك فنفخ فيه- و ليست بالتي نقصت من الله شيئا، هي من قدرته تبارك و تعالى‏": تفسير العياشي ؛ محمد بن مسعود، ج‏2، ص 241 ؛  المطبعة العلمية - تهران، چاپ: اول، 1380 ق. البحار ج 4 ص 12. البرهان ج 3: 364.
[16]-  "سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنِ الرُّوحِ الَّتِي فِي آدَمَ ع قَوْلِهِ‏ فَإِذا سَوَّيْتُهُ‏ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي‏قَالَ هَذِهِ رُوحٌ مَخْلُوقَةٌ وَ الرُّوحُ الَّتِي فِي عِيسَى مَخْلُوقَة": اصول کافي، ج ۱، ص ۱۳۳.
[17]-  "سأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي‏»: كَيْفَ هذَا النَّفْخُ؟ فَقَالَ: «إِنَّ الرُّوحَ مُتَحَرِّكٌ كَالرِّيحِ، وَ إِنَّمَا سُمِّيَ رُوحاً لِأَنَّهُ اشْتَقَّ اسْمَهُ مِنَ الرِّيحِ‏ وَ إِنَّمَا أَخْرَجَهُ عَنْ‏ لَفْظَةِ الرِّيحِ‏ لِأَنَّ الْأَرْوَاحَ‏مُجَانِسَةٌ لِلرِّيحِ‏ وَ إِنَّمَا أَضَافَهُ إِلى‏ نَفْسِهِ لِأَنَّهُ اصْطَفَاهُ عَلى‏ سَائِرِ الْأَرْوَاحِ، كَمَا قَالَ لِبَيْتٍ مِنَ الْبُيُوتِ‏: بَيْتِي، وَ لِرَسُولٍ مِنَ الرُّسُلِ:خَلِيلِي، وَ أَشْبَاهِ ذلِكَ، وَ كُلُّ ذلِكَ مَخْلُوقٌ، مَصْنُوعٌ، مُحْدَثٌ، مَرْبُوبٌ، مُدَبَّرٌ»": كافي، ج 1، ص327.


:: موضوعات مرتبط: دین و زندگی 10 , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

 

 
 
علامه حلی ( مناظره با علمای اهل سنت در حضور سلطان خدابنده)
 
در زمان سلطان خدابنده سلطان گفت:
یا شیعه یا سنی !
قرار شد علمای شیعه بیان ، علمای سنی هم بیان سلطان هم روی تختش بنشیند 
شیعه و سنی مباحثه کنن
آخوند های سنی اومدن دور تا دور جلسه نشستن 
گفتن : علمای شیعه !!!
شیعه ها گفتند ما یه آخوند بیشتر نمی فرستیم و معتقدیم این یه آخوند شیعه از پس همه
سنی های عالم بر میاد
چون ما حرف داریم برا گفتن اونا چی ؟
و اون آخوند ما علامه حلی است .
سلطان روی تختش نشسته بود و تمام این علمایه سنی هم نشسته بودن
یه وقتی دید یه آخوندی نورانی مثل ماه میمونه اومد 
یکی گفت : این کیه ؟ گفتند این علامه حلی است آخوند شیعه ها 
همچین مهرش به دل حاکم نشست 
علامه تا اومد یه نگاهی به جلسه انداخت و نعلیناش رو گذاشت زیر بغلش یه راست اومد بغل تخت حاکم نشست 
سنی ها خوشحال شدند 
یکی از سنی ها گفت : آقای سلطان دیدید بی ادبی شیعه را ؟ این آخوندشونه وای به بقیشون
سلطان گفت : بی ادبی اون چی بود ؟
گفتند : ببین یه راست اومده کنار تخت شما نشسته 
به علامه گفت : آقاجون چرا اینجا نشستی ؟
علامه گفت : پیغمبر اکرم (ص) فرموده است : هر وقت وارد جلسه ای شدید هر جایی جا بود بنشینید ، منم دیدم اینجا جا هست منم نشستم 
سلطان یه نگاهی انداخت دید راست میگه جایه دیگه ای نیست 
یکیشون گفت حالا جای نشستن رو کاری نداریم چرا نعلیناتو گذاشتی زیره بغل مگه اینجا دزد هست ؟
به سلطان گفت : بله آقا دزد هست !
سلطان گفت : کی ؟
علامه گفت : اینا دزدن آقا ! 
سلطان گفت : چرا ؟
علامه گفت : من یه روایتی شنیدم در زمان پیغمبر (ص)
که وقتی وارد مسجد شدند گفش ها و نعلیناشونو در آوردن امام شافعی اومد دزدید و رفت
منم گفتم اینا آخونداشون کفش های منم می دزدن !
شافعیا دادشون رفت بالا :
آقا دروغ میگه اصلا امام شافعی زمان پیغمبر وجود نداشت اصلا نبود بعد پیغمبر اومد !
گفت : عجب پس شافعی نبود پس ببخشید مالک دزدید 
مالکیا دادشون رفت بالا:
آقا دروغ میگه مالک دویست سال بعد پیغمبر (ص) اومده !!
گفت : عجب مالک نبود پس حنف بود که دزدید
حنفیا دادشون رفت بالا :
آقا اصلا حنف نبود زمان پیغمبر این دروغ هارو براش درست کردن !!!
گفت حنفم نبود ؟ پس حتما حنبل بوده 
حنبلی ها فریادشون رفت به هوا که حنبل نبوده زمان رسول خدا سال ها بعد به دنیا آمد
گفت :عجب پس زمان پیغمبر (ص)
نه مالکی بوده نه شافعی بوده نه حنبلی بوده نه حنفی درسته ؟
گفتند : درسته
گفت : آقای سلطان
من این حدیث رو خودم جعل کردم من میخواستم اینا خودشون بگن علماشون زمان پیغمبر (ص) نبود ولی یه سوال ؟
علی (ع) بود یا نبود ؟
گفتند : زمان رسول الله علی (ع) بوده
علامه فرمود : آفرین ولی کدوم عقلی میگه علی (ع) داماد رسول اله (ص) وصی پیغمبر (ص)
اولین مسلمانحرف علی (ع) رو بزاریم کنار بجسبیم به کسانی که اصلا زمان پیغمبر نبودند ؟
سلطان گفت :راست میگه چی میگین شماها 
علامه فرمود : آقای سلطان صبر کنین این ها یه فقهی دارن حالتون بهم میخوره
من دو رکعت نماز بنا بر فتوای سنی ها میخونم بعد دو رکعت نماز بر فتوای شیعه میخونم
خودتون با عقلتون بسنجین ببینین کدومش با عقل جور در میاد !!!!
علامه گفت : آقا شیره بیارید چون سنی ها میگن با هر نوع آبی میشه وضو گرفت 
چی بگم شروع کرد یعنی یه وضو بگیره بنا بر فتوای سنی ها سر و دست و همه را شیره مالی کرد که حاله سلطان رو بهم زد
سلطان گفت: وای وای وای حالم بهم خورد این چه وضویی بود :
علامه گفت: اینا میگن با هر نوع آبی میشه وضو بگیری !
بعد علامه گفت :یه لباسی بیارید با پوست سگ دباغی شده باشه 
علامه گفت برید نجاست خشکیده گربه بیارید به قول سنی ها میگن رو نجاست گربه اگه خشک باشه میشه سجده کرد !!
ایستاد رو به قبله با پوست سگ شیره مالی شده با نجاست گربه
تازه علمایه سنی میگن :
اگه تو نماز اگه شما کار مشکوکی کردی و وضوتون باطل شد اشکالی ندارد
یا مثلا میگن میشه شما آیه رو فارسی بخونین 
سرتونو درد نیارم ایستاد رو به قبله
گفت : الله اکبر ، بسم الله رو گفت سوره حمد رو خوند بعد گفت آمییین رفت رکوع در حین رکوع 
یه صدایی از دهانش خارج کرد که یعنی ؟؟ زده بعد نمازش که تموم شد پرید تو جمعیت نشست
سلطان گفت : چی میگه این علامه راست میگه ؟
گفتند : بله
سلطان گفت : وای وای وای یعنی شماها رو نجاست گربه سجده می کنین ؟ خجالت نمی کشید با این فقهتون ؟ 
علامه گفت : حالا ببینین فقه علی چه میگه 
گفت : برید آب پاک مطلق بیارید
آب آوردن وضوگرفت وضوی علامه 
دشداشه عربی رو باز کرد تربت امام حسین (ع)رو گذاشت جلوش تسبیح تربت سید الشهدا رو گذاشت جلوش ایستاد رو به قبله یه نمازی خوند که تمام سنی ها گریه کردند
گفت این نماز ما این فقه ما اینم دین ما واینم فقه و نماز و بقیه کارهای سنی ها
سلطان گفت : اگه فقط یک باره دیگه من کلمه سنی شنیدم از دم تیغ ردتون می کنم 
و به برکت علامه حلی اولین مهری که بعنوان پول روی سکه ها درج شد که تو تاریخ میتونین بخونین این بوده 
 
(( لا اله الا اللّه محمد رسول اله علی ولی الله ))
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

 

 اگر خداوند همه چیز را آفریده پس خدا را که آفریده است؟
 
اصل این سوال از یک اشتباه سرچشمه گرفته است و آن اشتباه در این جمله است "هر موجودی ، مبدأ یا علتی دارد" . در حالی که جمله صحیح آن است که هر پدیده یا هر چیزی که نبوده و سپس به وجود آمده ، مبدأ و علتی لازم دارد.
توضیح آن که: گاهی یک اشتباه یا مغالطه لفظی باعث می شود که مطلبی بسیار ساده به صورت یک سؤال یا اشکال مهم قلمداد شود.
فلاسفه الهی و همه خداپرستان معتقدند که هر معلولی، علت می خواهد و هر پدیده‏ای، پدید آورنده میخواهد و هر آفریده‏ای، آفریدگار می خواهد. از این جمله‏ها به خوبی روشن است چیزی که معلول، پدیده و آفریده نباشد، از این قانون خارج است و چون به عقیده خداپرستان خدا معلول و آفریده شده و پدیده نیست، از این قانون عمومی خارج است.
مادی گرایان یک لفظ را اشتباهاً یا از روی مغالطه عوض کرده‏اند، یعنی به جای این که بگویند هر معلولی، علت می خواهد، گفته‏اند هر موجودی، علت می خواهد. نیز به جای این که بگویند: هر آفریده و پدیده‏ای، آفریدگار و پدید آورنده می خواهد، گفته‏اند، هر چیزی آفریدگار و پدید آورنده می خواهد، سپس پرسیده‏اند که پس آفریدگار و پدید آورنده و علت خدا چیست؟
پاسخ این اشکال آن است که هر موجودی نیاز به آفریدگار ندارد تا بگوییم خدا هم یکی از موجودات است، پس آفریدگار او کیست؟ ، بلکه هر آفریده‏ای آفریدگار می خواهد و خدا آفریده نیست تا به حکم این قانون آفریدگار بخواهد. کاملا روشن است که اگر موجودی فرض شود که همیشه بوده و هیچ گاه معدوم نبوده تا به وجود آید ، نیاز به آفریده و علت نیز نخواهد داشت.
پاسخ سؤال را به بیان ساده‏تر می توان بیان کرد:
اگر کسی سؤالات ذیل را از شما بپرسد، چه پاسخی به آن می دهید:
رطوبت هر چیز از آب است، رطوبت آب از چیست و از کجا است؟
چربی همه غذاها از روغن است، چربی روغن از چه و از کجا است؟
شوری همه چیز از نمک است، شوری نمک از چیست؟
وقتی به اتاق کار خود یا منزل مسکونی خود نگاه می کنید و می بینید روشن است، از خود می پرسید آیا روشنایی از خود اتاق است؟ فوراً به خود پاسخ منفی می دهید، زیرا اگر روشنی اتاق از خود می جوشید، نباید هیچ وقت تاریک بشود، در حالی که پاره‏ای از اوقات تاریک و گاهی روشن است. پس روشنی آن از جای دیگر است. به این نتیجه می رسیم که روشنی اتاق و خانه ما در اثر ذرات یا امواج نور است که به آن تابیده است. آن گاه از خود سؤال می کنیم روشنی خود نور از کجا است؟ پاسخ این است که روشنی نور از خود آن است.
نیز به سؤال‏های قبلی پاسخ می دهیم که رطوبت آب، چربی روغن و شوری نمک از چیز دیگری نیست.
این خاصیت طبیعی و ذاتی آن‏ها است. آب ذاتاً مرطوب است. روغن ذاتاً چرب است و نمک ذاتاً شور است. نیز نور ذاتاً روشن است. در هیچ نقطه جهان نمی توانیم نوری پیدا کنیم که تاریک باشد و چیز دیگر آن را روشن کرده باشد. ذرات نور هر جا باشند، روشن اند و روشنی جزء ذات آن‏ها است.
روشنایی ذرات نور از چیز دیگر و عاریتی نیست. ممکن است ذرات نور از بین برود، ولی ممکن نیست موجود باشند، ولی تاریک! بنابراین اگر کسی بگوید روشنایی هر محوطه‏ای از جهان، معلول نور است، پس روشنایی خود نور از کجا است، فوراً می گوییم روشنایی نور جزء ذات آن است.
هم چنین هنگامی که سؤال شود هستی هر موجودی از خدا است، پس هستی خدا از کیست، پاسخ می دهیم هستی خدا ذاتی او و از خود او است و از جای دیگر نیست، مانند این که بپرسیم اصل وجود و هستی از چه چیزی به وجود آمده است؟ و مبدأ اصل وجود چیست ؟ معلوم است که اصل وجود و هستی از چیزی به وجود نمی آید، چون هر چیز دیگرغیر از وجود، عدم و نیستی است و وجود و هستی از عدم و نیستی به وجود نمی آید.
به عبارت دیگر وجود حق تعالی مساوی با وجود مطلق و اصل و حقیقت وجود است و همان گونه که بی معنا است که سوال کنیم ، اصل و حقیقت وجود چگونه به وجود آمده است ؟ یا مبدأ آن چیست ؟بی معنا است که بگوئیم که خدا چگونه به وجود آمده است؟ چون فرض چنین سوالی این است که خدا نبوده و بعد به وجود آمده است و حالا در مورد چگونگی خدا سوال می کنیم. اما وقتی که وجود خداوند ازلی و ابدی و مساوی با حقیقت و اصل وجود و هستی باشد ، فرض این که خدازمانی نبوده است ، نیز اشتباه است ، پس دیگر نوبت به سوال از چگونگی به وجود آمدن اصلا نمی رسد.
در مورد مثال های زده شده نیز باید توجه داشت که منظور از ذاتی بودن رطوبت برای آب، شوری برای نمک، چربی برای روغن و... هرگز این نیست که مثلاً رطوبت آب چون ذاتی آن است، پس آفریدگاری ندارد، بلکه منظور این است که آفریدگار جهان، آب را طبعاً و ذاتاً مرطوب آفریده است، به طوری که هرگز نمی توان رطوبت را از آب جدا کرد. همان گونه که وجود و هستی را نمی توان از خداوند جدا فرض کرد .این مثال‏ها برای نزدیک کردن مطلب به ذهن زده می شود وگرنه بین این مثال‏ها و موضوع مورد بحث، تفاوت زیادی است، زیرا وقتی می گوییم وجود همه چیز از خدا است و وجود خدا از او است، یعنی آفریده کسی نیست و وجود و هستی، ذاتی او است.
اما وقتی می گوییم روشنایی همه چیز از نور است و روشنایی نور از خود او است، معنایش این نیست که نور آفریدگاری ندارد، بلکه معنایش این است که آفریدگار جهان نور را این طور آفریده است که روشنایی جزء ذات او باشد و روشنائی از نور جدا نیست ، همان گونه که وجود و هستی از خداوند جدا نیست.
جهت آگاهی بیشتر به کتاب علل گرایش به مادیگری ، بحث ریشه نیازمندی اشیاء به علت مراجعه فرمائید.
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
آيا خدا ترس دارد؟
نویسنده : خدیجه
تاریخ : چهار شنبه 23 مرداد 1392
مگر خدا ترس دارد؟! «خوف از خدا» یکی از ویژگی های مهم انسان های مومن و دیندار است. در بررسی معنای این موضوع به یکی از مهمترین وظایف خود در زندگی پی خواهیم برد. با ما همراه باشید! ترس چیست؟ خوف و ترس یکی از ویژگی های غریزی و درونی هر انسانی است و بدون تردید در انسان وجود دارد. ترسیدن اکتسابی و آموختنی نیست بلکه نوزاد چند روزه نیز از بسیاری از صداها و حرکات می ترسد و این ترس خود را با دست و پا زدن و یا بر هم زدن چشم ها به خوبی نشان می دهد. از این رو ترس و ترسیدن به طور غریزی در انسان وجود دارد که هنگام احساس خطر نوعی حالت درونی در او هویدا می شود. ابزار درک خطر را احساس باطنی می نامند که ترس از جمله نمودها و مظاهر آن احساس باطنی خواهد بود. بنابراین باید دانست که ترسیدن نوعی ابزار دفاعی آدمی در برابر خطرات است که سبب می شود او بتواند اقدام به عملی متناسب با خطر نماید.    ترس از کی؟ انسان در مواقعی که احساس خطر کند می ترسد. ممکن است کسی از صدای یک گربه بترسد و دیگری از نعره شیر نیز احساس ترس و هراس به دل راه ندهد. از این رو کنترل ترس در انسان ها قضاوت است. امّا در هر حال ترسیدن امری مفید و نیکو برای انسان به شمار می رود. در روایات اسلامی وجود صفت ترس در زنان امری نیکو و پسندیده شمرده شده است. البته وجود این صفت به خصوص به نحو افراطی در مردان امری نکوهیده و ناپسند به شمار می رود. اما چه در زنان و چه در مردان کنترل ترس در مواقعی که لازم است امری است که با تمرین و پرورش روحیه شجاعت حاصل می شود و موضوعی لازم و ضروری به حساب می آید. ترس و خوف از عذاب الهی در کنار امید به رحمت واسعه پروردگار دو کفه ترازویی هستند که تنها در صورت ایجاد تعادل در میان آنهاست که آدمی روی سعادت را می بیند. در توضیح آنکه، همان قدر که به رحمت الهی امیدواریم بایستی از عذاب دردناک آخرت هراسان و ترسان باشیم خدا مگه ترس داره؟! یکی از مواردی که ترس و به تعبیر آموزه های دینی خوف پسندیده است، ترسیدن از عذاب الهی است. انسان باید همواره به عواقب کارهای خود بیندیشد و از عذاب و عقوب الهی، خائف و ترسان باشد. ممکن است سوال شود مگر رحمت الهی واسع نیست که انسان ترسان و خائف بگذراند؟ در پاسخ باید گفت ترس و خوف از عذاب الهی در کنار امید به رحمت واسعه پروردگار دو کفه ترازویی هستند که تنها در صورت ایجاد تعادل در میان آنهاست که آدمی روی سعادت را می بیند. در توضیح آنکه، همان قدر که به رحمت الهی امیدواریم بایستی از عذاب دردناک آخرت هراسان و ترسان باشیم. در این صورت اعمال خلاف و ناشایست به انسان رو نمی آورد زیرا خوف از عذاب الهی دارد و در مقابل میل و جذبه به سوی اعمال نیکو و پسندیده پیدا می کند زیرا امید به رحمت واسعه خداوندی دارد و با بدست آوردن دو کلید طلایی دوری از گناه و انجام واجبات است که انسان سعادتمند خواهد شد!   تصحیح یک شبهه! باید توجه نمود که منظور از خوف خدا در تعابیر دینی خوف و ترس از عذاب الهی است که به دنبال ترک واجب و اقدام به معاصی پیش می آید. وگرنه خود ذات پروردگار متعال شایسته آن نیست که انسان از او بترسد. زیرا همان طور که در ابتدای این مقاله توضیح دادیم. خوف و ترس به دنبال احساس خطر در انسان به وجود آید. منظور از خوف خدا در تعابیر دینی خوف و ترس از عذاب الهی است که به دنبال ترک واجب و اقدام به معاصی پیش می آید. وگرنه خود ذات پروردگار متعال شایسته آن نیست که انسان از او بترسد. زیرا همان طور که در ابتدای این مقاله توضیح دادیم. خوف و ترس به دنبال احساس خطر در انسان به وجود آید ذات نورانی حق تعالی احساس خطری را در انسان ایجاد نمی کند بلکه آنچه ترس آور و هراس انگیز است عذاب الهی است که آن نیز ثمره و نتیجه اعمال زشت خود انسان است. بر این اساس خوف انسان از اعمال ناپسند و پلید خود است که او را دچار مشکل و شقاوت ابدی می گرداند. به تعبیر قرآن کریم هر شری که به انسان می رسد از ناحیه خود اوست و آنچه از جانب پروردگار عالمیان به انسان می رسد جز خوبی و خیر نخواهد بود. بنابراین خوف و ترس انسان از عاقبت اعمال ناصالح خویش است که او را در احساس خطری ابدی قرار می دهد!   وظیفه یک مومن! بر مبنای آنچه در این نوشتار گفته شد انسان بایستی از عقوبت اعمال ناپسند خود بترسد و خائف و هراسان باشد و به دنبال این احساس خطر بهترین نوع دفاع را از خود بروز دهد که همانا ایجاد سپر آهنین و دژی مستحکم در برابر گناهان و زشتی هاست که او را از خطر عاقبت اعمال ناپسند ایمن می گرداند. این چنین است که به تعبیر امیرالمومنین (علیه السلام) برای آخرت چنان کار کنی که گویی فردا آخرین روز عمر توست. اگر انسان چنین احساس وظیفه ای نماید و زندگی اش را به نحو احسن و اکمل در جهت حفظ خود از خطرات اخروی بیم نماید می تواند امیدوار باشد که رحمت واسعه الهی او را در بر خواهد گرفت و مورد نوازش او خواهد داد! ان شاء الله . منبع :  http://www.tebyan.net
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

 

آیا خداوند از روح خود در آدم دمیده و تکه ای از وجود خود را در ما قرار داده است؟
 
 
 
نویسنده: سمیه حسینعلی (کارشناس مترجمی زبان انگلیسی)
 استاد راهنما: مسعود بسیطی(کارشناس علوم تربیتی  و ادیان و فرق؛  m.basiti@mohammadivu.og)
 
صورت مسئله:
 
آیا به استناد این آیه از قرآن که می فرماید: "نَفَختُ فيهِ مِن رُوحِي" [1] به این نتیجه می رسیم که:
خداوند از روح خود در کالبد آدم دمیده و روح انسان ها تکه ای از وجود خداست؟
 
 
 
چکيده:
با مراجعه به مبيّن قرآن – رسول خدا و 12 جانشین او - در مي يابيم آيه ی مورد بحث، اشتباه ترجمه و استنباط شده است. چنین نیست که خداوند دارای روح باشد و تکه ای از روح خود را در وجود آدم قرار داده باشد؛ بلکه مقصود آن است که خداوند متعال از روحی که خود خلق کرده و مالک آن بوده، در جسم آدم دمیده است. در واقع «ی» در «روحی»، «یایِ مالکیت» است و از آن جهت که خداوند خالق و مالک «روح» بوده و آن را از میان سایر ارواح برای جسم آدم علیه السلام برگزیده، درباره اش فرموده: «روح من».
 
مقدمه
برخي معتقدند خداوند از روح خود در آدمی دميده و تکه ای از وجود خویش را درون ما قرار داده است. ایشان دليل برتري انسان و مسجود ملائک شدن او را نیز بر همین اساس تفسیر می کنند و معتقدند تمامی این شرافت ها به این دلیل است که تکه ای از وجود خداوند در درون آدمی قرار گرفته است. طرفداران این عقیده، در اثبات ادعاي خود به این آيه از قرآن کریم استناد می کنند که می فرماید:
«نَفَختُ فيهِ مِن رُوحِي»[2]
اما این عده در ترجمه و فهم آیه ی فوق دچار خطای بزرگی شده اند. همان طور که پيشتر نيز تذکر داده شد، بهترين راه براي درک هر پيام، مراجعه به گوينده ‌ي پيام و يا افرادي است که مورد تاييد وي هستند. بارها اتفاق افتاده کسي سخني گفته و از طرف اطرافيانش به گونه هاي متفاوتي تعبير و برداشت شده است. طبيعي است منطقي‌ترين راه رفع اختلاف در اين  موارد، ارجاع پيام به گوينده ي پيام است؛ نه اينکه هر کس طبق سليقه و فهم خود، نظري بدهد و سپس همگان بر سر نظرات خود با يکديگر بحث کنند.قرآن هم از اين امر مستثني نيست[3]. خصوصا اينکه کلام خدا به صورت ايجاز و به اختصار بيان شده و معناي ظاهري آيات، لزوما نشان دهنده ي مقصود حقيقي خدا نيست[4]. تبيين و توضيح اين کلام نزد جانشين خدا قرار داده شده تا مردمان براي فهم آن مقيد به مراجعه به وي – مبيّن قرآن - باشند. به همين دليل يکي از شئون پيامبر خدا، تبيين و شفاف نمودن منظور خدا از کلامش است[5]. حتي مردم عرب زبان نيز براي درک پيام خدا نياز به توضيح پيامبر دارند. وگرنه چه دليلي داشت خداوند به پيامبرش بفرمايد قرآني را که به زبان عربي و در سرزمين اعراب نازل شده براي مردم توضيح دهد و تبيين کند؟ به آيات زير توجه فرماييد: 
- وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[6]
ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده را براى آنها تبيين كنى، شايد ‌انديشه كنند. 
- وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِيهِ ...[7]
و ما اين کتاب را بر تو نازل نکرديم مگر براي اين که آنچه را در آن اختلاف دارند براي ايشان تبيين کني.
 از همين روست که آنان که خود عرب زبان بودند و معناي آيات را متوجه مي شدند، باز هم به مبيّن قرآن -يعني رسول خدا و جانشينانش- مراجعه مي کردند و مقصود خدا را از کلامش مي پرسيدند[8].
روشن است که مردم در نيل به معارف و درک حقايق قرآن با هم تفاوت دارند. اگر قرار بود هرکس به ميزان فهم و درک خويش و از روي سليقه ي شخصي، کلام وحي را تفسير کند، ديگر فرستادن هدايتگران و معلمان الهي کاري بيهوده مي شد.
بنابراين از نظر عقل، وجوديک معلم الهي که از جانب خداي متعال براي تبيين کلامش تعيين و تاييد شده باشد، ضروري مي نمايد. به فرموده‌ي پروردگار، مبيّن قرآن، رسول اکرم است و ايشان اين علم را به جانشينان خود يعني امامان دوازده گانه – نخستين شان علي بن ابيطالب و آخرين آنها مهدي عليهم السلام - داده اند[9]. اگر بدون توضيح و تبيينِ مبيّن قرآن سراغ اين کتاب برويم، نه تنها متوجه مقصود اصلي خدا نخواهيم شد؛ بلکه چنان که خدا در قرآن فرموده ممکن است به جاي هدايت، دچار گمراهي شويم[10].
در شبهه ي مذکور نيز اگر به جاي مراجعه به مبيّن آيات، بر مبناي درک و سليقه ي شخصي خود، کلام خدا را ترجمه و تأويل نماييم، کاري غير عاقلانه و غير علمي انجام داده ايم.
 با اين مقدمه‌ي نسبتا طولاني اما مهم، به بررسي آيه ي مورد بحث در اين سوال مي‌پردازيم:
 
شرح مسئله:
گفتیم عده ای با استناد به آیه ی «نَفَختُ فيهِ مِن رُوحِي» معتقدند خداوند از روح خودش در ما دمیده و چنین نتیجه می گیرند که: همه ی انسان ها تکه ای از خدا هستند و به همین دلیل، شایسته ی سجده ی ملائک شدند. وگرنه سجده شدن، فقط و فقط از آنِ خداست و  اگر ما تکه ای از خدا نبودیم خداوند به ملائکه نمی فرمود به انسان سجده کنند[11] و نمی فرمود فتبارک الله احسن الخالقین[12] .
برخی پا را از این نیز فراتر گذاشته، می گویند: از آنجا که همگان تکه ای از خدا هستیم، افعال مان نیز متصل به خداست. بنابراین اینکه بگوییم کدام فعل آدمی خوب است و کدام بد، حرف بی معنایی است. چراکه ما آدمیان همگی وجودی خدایی داریم و خدا نیز هرگز مرتکب فعلی ناشایست نمی شود. پس هرچه انجام می دهیم، همه متصل به خدا و مورد تایید و رضایت اوست. بدین ترتیب چه آنان که در حق سایرین ظلم می کنند و چه آنان که به دیگران محبت می کنند، فعل شان خدایی است. در واقع دست خدا از آستین انسان ها بیرون می آید و افعال و رفتار مختلف رقم می خورد:
چون که بي رنگي اسير رنگ شد                      موسي با موسي در جنگ شد
و یا درباره ی ابن ملجم که امیرمومنان را به شهادت رساند، گفته می شود:
آلت حقی و فاعل دست حق                             کی زنم بر آلت حق طعن و دق
بر اساس این فرضیه، گناه و آلودگی معنا نخواهد داشت. چراکه اگر کسی مرتکب عملی ناشایست و فعلی قبیح شود، در واقع روحش آلوده به گناه می شود. اما از سوی دیگر روح آدمی، همان روح خداست و روح خداوند پاک و منزه از آن است که به پلیدی و گناه آلوده شود. در نتیجه، «گناه» وجود خارجی ندارد و هیچ کس به سبب رفتار و اعمالش مجازات نخواهد شد. لذا جهنمی نیز در کار نیست. مگر اینکه بپذیریم جهنم برای خدا و مجازات روح خدا خلق شده باشد!
غافل از اینکه ریشه ی تمامی این اشکالات، عدم مراجعه به معلم و مبیّن قرآن و برداشت ناصحیح از کلام وحی است. در ادامه، مقصود حقیقی خدا از این آیه را از طریق مبیّن و مفسر حقیقی کلامش – یعنی رسول اکرم و 12 جانشین او  -  می خوانیم:
 
 
 
پاسخ به اشکال:
 
با مراجعه به مبیّنین قرآن – یعنی رسول خدا و امامان دوازده‌گانه  – متوجه می شویم که «ی» در «روحی»، « یای مالکیت» است و چنین نیست که خداوند قطعه ای از وجود خود را کنده باشد و در وجود آدم قرار داده باشد. بلکه خداوند موجودی را خلق فرموده به نام «روح» و از آن مخلوق – یعنی روح – در کالبد آدم دمیده شده است. لذا وقتی خداوند می فرماید: «روح من»، منظور این است که روحی که خود خلقش کردم و مالکش هستم؛ وچون خداوند این روح را بنا بر حکمتی بر سایر ارواح، برگزیده آن را به گونه ای ویژه معرفی نموده و فرموده: روح من. همچنانکه مثلا مکان ویژه ای را برگزیده و درباره اش فرموده «بیتی» (خانه ی من) و یا درباره ی رسولی برگزیده از فرستادگانش فرموده «خلیلی» (خلیل من). وگرنه اگر چنین فرض کنیم که مقصود از «روح من» این است که ذات خداوند دارای «روح» است، درواقع خدا را مرکّب و شامل اجزای مختلف فرض کرده ایم. اما این فرض آشکارا با مبانی اعتقادی و توحیدی در اسلام مغایر است. خداوند، «احد» و «صمد» است و از چیزی زاده نشده و هیچ چیز از او زاده نمی شود. (لم یلد و لم یولد)[13] . پس چگونه ممکن است از جزیی مثل روح تشکیل شده باشد و با تکه ای از وجودش، موجود دیگری پدید آورده باشد؟
در ادامه به چند نمونه از کلام مبیّن قرآن درباره ی آیه ی مورد بحث اشاره می نماییم:
 
-         امام باقر علیه السلام – امام پنجم شیعیان و مبیّن قرآن – درباره ی آیه ی مذکور می فرمایند: "خداوند روحي را خلق فرموده و از آن در آدم عليه السلام دميد" [14].
-         امام صادق عليه السلام – امام ششم شیعیان و مبیّن قرآن - در ذيل این آيه ی شريفه می فرمایند: "خداوند موجودي را خلق كرد و روحي را هم آفريد، آنگاه به فرشته اي دستور داد آن روح را در كالبد بدمد، نه اينكه بعد از نفخ، چيزي از خداي متعال كم شده باشد و اين از قدرت خدا است" [15]. و نیز می فرمایند: "آن روح، مخلوق است همان طور که روحى که در عيسى بود مخلوق بود" [16].
-         فردي از امام صادق عليه السلام پرسيد درباره ی سخن خداي بزرگ و والا که «و از روح خود در او دميدم»، آن دميدن چگونه بود؟ امام پاسخ دادند: همانا روح مانند باد در جنبش است و از آن جهت نام روح از لفظ ريح (باد) مشتق شده است ... و آن روح را به خود نسبت داد،  چرا که آن را بر ارواح ديگر برگزيد، همان گونه که به خانه اي از ميان همه ی خانه ها فرمود: خانه ی من ( که کعبه است) و نسبت به پيغمبري از ميان پيامبران فرمود: خليل من (حضرت ابراهیم علیه السلام) و مانند اينها و همه ی اينها آفريده، ساخته شده، پديد آمده، پروريده و تدبير شده هستند[17] .
 
نتیجه:
بنابراین خداوند، پاک و منزه است از آنکه مرکّب از اجزای مختلف - مانند روح - باشد و تکه ای از وجود خود را در کالبد آدمی قرار داده باشد. نسبت ما با خداوند متعال، تنها نسبت «مخلوق» با «خالق» است و ذات ما هیچ سنخیت و مشابهتی با ذات آفریدگار ندارد. ما فقر مطلق و خداوند، غنای مسلّم است. ما خلق شده ی دست او و او مالکی احد، صمد و بی همتاست که نه زاده شده و نه کسی زاده ی اوست. پس آنجا که می فرماید «از روح خود در آدم دمیدم»، مقصود این نیست که خداوند تکه ای از وجود خود را در وجود آدم قرار داده؛ بلکه بنا به فرموده ی مبیّن و مفسّر قرآن، خداوند از روحی که خود خلق کرده و مالک آن بوده در آدم دمیده و از آن جهت که خالق و مالکش بوده و آن را از میان سایر ارواح برگزیده درباره اش فرموده: «روح من».
 
 
 
 
 
 
 
[1]-  قرآن کریم، سوره حجر، آیه 29.
[2]-  بنگرید به پاورقی شماره 1.
[3]-  علاقمندان، مي‌توانند به مقاله "راه بهره مندي از هدايت قرآن" نوشته‌ي «مسعود بسيطي» مراجعه کنند.
[4]- خداوند مي‌فرمايد اين قرآن داراي آيات محکم و متشابه است که فقط خدا و راسخون علم تاويل آن را مي دانند (هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ: سوره آل عمران، آيه 5). ؛ بسياري از آيات قرآن نيز به صورت مجمل بيان شده تا مردم براي فهم آن به مبيّن قرآن مراجعه کنند. به عنوان نمونه امام صادق عليه السلام فرموده‌اند: "دستور اقامه نماز بر پيامبر(ص) نازل شد؛ ولى خداوند اين مطلب را که سه يا چهار ركعت بخوانند (كيفيت اقامه آن) بيان نکرد، تا اينكه پيامبر خود اين فرمان را براى مردم تشريح كرد": اصول کافي، ج 1، ص 286 و 287.
[5]- قرآن کریم، سوره نحل، آيات 44 و 64.
[6]- قرآن کریم، سوره نحل، آيه 44.
[7]- قرآن کریم، سوره نحل، آيه 64.
[8]- به عنوان نمونه بنگريد به:  اصول کافي، ج 8، کتاب الروضه، ص 50.
[9]- خوانندگان گرامي به عنوان نمونه مي توانند به احاديث مرتبط در کتاب وسائل الشيعه، ج 27، باب 13 (عدم جواز استنباط الأحكام النظرية من ظواهر القرآن إلا بعد معرفة تفسيرها من الأئمة ع) و يا کتاب بحارالانوار، ج 26، باب 1 (جهات علومهم ع و ما عندهم من الكتب ...) مراجعه نمايند. در ادامه به 4 نمونه از اين روايات اشاره مي کنيم:
- امام صادق (ع) مي فرمايند: "همانا خدا تنزيل و تأويل قرآن کريم را به رسول اکرم (ص) آموخت و رسول خدا (ص) به امير المومنين (ع) تعليم داد ... و به خدا سوگند علم آن را به ما (نيز) داد": وسائل الشيعه، ج 27، باب 13، ص182. ؛
- امام رضا (ع) از پيامبر (ص) نقل مي‌کنند که خداوند در حديثي قدسي چنين فرموده: "منم خدايي که جز من معبودي نيست، مخلوقات را با قدرت خود آفريدم، از بين آن ها پيامبراني را برگزيدم و از ميان پيامبران نيز محمد (ص) را به عنوان حبيب و خليل و صفي انتخاب کردم آن گاه او را به سوي مردم فرستادم و علي (ع) را به عنوان برادر و وصي و وزير او قرار دادم تا بعد از محمد، پيام رسان او به مردم و جانشين من باشد و قرآن مرا براي آنها بيان نمايد و حکم مرا در ميان آن ها اجرا کند": همان، ص 187. ؛
- امام صادق ذيل اين آيه شريفه که مي فرمايد «فقط خدا و راسخون علم تأويل محکم و متشابهات قرآن را مي دانند (سوره آل عمران، آيه 5)» چنين گفته اند: "راسخون در علم ما اهل بيت هستيم و ما هستيم که تأويل قرآن را مي دانيم": همان، ص 179. ؛
- امير مومنان فرموده اند: "هيچ آيه اي از قرآن بر پيامبر (ص) نازل نشد مگر اين که قرائت آن را به من آموخت و آن را بر من املا کرد و من آن را با خط خودم نوشتم و تأويل و تفسير، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و خاص و عام آن را به من تعليم داد ...": بحارالانوار، ج 26، ص 65.
[10]- یُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً یعنی: (خداوند) بسياري را با آن (قرآن) گمراه و بسياري را هدايت مي‌کند: سوره بقره، آيه 26. ؛ مبيّن قرآن - امام ششم شيعيان در توضيح اين آيه فرموده آناني که گمراه مي شوند کساني هستند که قرآن و تأويل آن را از مبيّن قرآن نگرفته اند؛ از اين رو معناي حقيقي کلام خدا را متوجه نشدند و خود و ديگران را به گمراهي کشيدند: وسائل الشيعه، ج 27، ح 33593، ص 201.
[11]-  "وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَم" ، قرآن کریم، سوره بقره آیه 34- سوره اسرا آیه 61- سوره کهف آیه 50- سوره طه آیه 116
[12]- قرآن کریم، سوره مومنون آیه 14
[13]-  اشاره به سوره توحید در قرآن کریم
[14]-  "سألته عن قول الله: «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ‏» قال: روح خلقها الله فنفخ في آدم منها": بحارالأنوار، ج ۴، ص 13 حدیث 11.
[15]-  "في قوله «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي‏» قال: خلق خلقا و خلق روحا، ثم أمر الملك فنفخ فيه- و ليست بالتي نقصت من الله شيئا، هي من قدرته تبارك و تعالى‏": تفسير العياشي ؛ محمد بن مسعود، ج‏2، ص 241 ؛  المطبعة العلمية - تهران، چاپ: اول، 1380 ق. البحار ج 4 ص 12. البرهان ج 3: 364.
[16]-  "سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنِ الرُّوحِ الَّتِي فِي آدَمَ ع قَوْلِهِ‏ فَإِذا سَوَّيْتُهُ‏ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي‏قَالَ هَذِهِ رُوحٌ مَخْلُوقَةٌ وَ الرُّوحُ الَّتِي فِي عِيسَى مَخْلُوقَة": اصول کافي، ج ۱، ص ۱۳۳.
[17]-  "سأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي‏»: كَيْفَ هذَا النَّفْخُ؟ فَقَالَ: «إِنَّ الرُّوحَ مُتَحَرِّكٌ كَالرِّيحِ، وَ إِنَّمَا سُمِّيَ رُوحاً لِأَنَّهُ اشْتَقَّ اسْمَهُ مِنَ الرِّيحِ‏ وَ إِنَّمَا أَخْرَجَهُ عَنْ‏ لَفْظَةِ الرِّيحِ‏ لِأَنَّ الْأَرْوَاحَ‏مُجَانِسَةٌ لِلرِّيحِ‏ وَ إِنَّمَا أَضَافَهُ إِلى‏ نَفْسِهِ لِأَنَّهُ اصْطَفَاهُ عَلى‏ سَائِرِ الْأَرْوَاحِ، كَمَا قَالَ لِبَيْتٍ مِنَ الْبُيُوتِ‏: بَيْتِي، وَ لِرَسُولٍ مِنَ الرُّسُلِ:خَلِيلِي، وَ أَشْبَاهِ ذلِكَ، وَ كُلُّ ذلِكَ مَخْلُوقٌ، مَصْنُوعٌ، مُحْدَثٌ، مَرْبُوبٌ، مُدَبَّرٌ»": كافي، ج 1، ص327.


:: موضوعات مرتبط: دین و زندگی 10 , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
اگرطالب ديدار امام زماني
نویسنده : خدیجه
تاریخ : دو شنبه 21 مرداد 1392

 

اگر طالب دیدار با امام زمان هستی!!!
«اگر طالب دیدار امام زمانت هستی به فلان شهر برو. حضرت بقیة الله در بازار آهنگران در مغازه قفل‌سازی نشسته بلند شو و خدمت ایشان برس»
بعد از مدت‌ها چله‌ نشینی و دعا و توسل به علوم غریبه بالاخره کور سویی از امید به رویم تابیدن گرفت.
به سرعت بلند شدم و وسایل سفر را آماده کردم. سفر راحتی نبود. اما حاضر بودم چند برابر این سختی را تحمل کنم تا بتوانم به آرزویم برسم. شور و اشتیاقی که از وجودم زبانه می‌کشید مرا به حرکت وا می‌داشت.
خودم را به بازار آهنگران رساندم آن قدر هیجان زده بودم که چشم‌هایم هیچ چیز را نمی‌دید. فقط مغازه پیر قفل‌ساز را جستجو می‌کردم. لحظه به لحظه که می‌گذشت شوق و شورم بیشتر می‌شد.
 وقتی وارد مغازه پیرمرد قفل‌ساز شدم در همان نگاه اول امام را شناختم. دستم را روی سینه گذاشته و با ادب سلام دادم. در آن لحظه همه چیز به جز وجود امام را فراموش کرده بودم. حضرت جوابم را داد و با دست مرا به سکوت فرا خواند.
پیرمرد در حال وارسی چند قفل بود. در این لحظه پیرزنی وارد مغازه شد لباس‌های کهنه‌ای به تن داشت و عصایی به دست. در دستان فرتوت و لرزانش قفلی به چشم می‌خورد. پیرزن آن را به قفل ساز نشان داد و گفت: برادر برای رضای خدا این قفل را سه شاهی از من بخرید. به پولش نیاز دارم.
پیرمرد قفل را گرفت و آن را وارسی کرد. قفل سالم بود پس رو به زن کرد و گفت: خواهرم این قفل هشت شاهی می‌ارزد. کلید آن هم دو شاهی می‌شود. اگر دو شاهی به من بدهی من کلیدش را برایت می‌سازم و در آن صورت پول قفل ده شاهی می‌شود.
پیرزن گفت: من به این قفل نیازی ندارم فقط شما اگر آن را سه شاهی از من بخرید برایتان دعای خیر می‌کنم.
 پیرمرد با آرامش جواب داد: خواهرم تو مسلمانی و من هم مسلمان. چرا مال مسلمان را ارزان بخرم من نمی‌خواهم تو ضرر کنی.
این قفل هشت شاهی ارزش دارد و من اگر بخواهم در معامله سودی ببرم آن را به قیمت هفت شاهی می‌خرم چون در این معامله بیشتر از یک شاهی سود بردن بی‌انصافی است.
پیرزن با ناباوری قفل ساز را نگاه کرد و بعد از این که سخنان پیرمرد تمام شد گفت: من تمام این بازار را زیر پا گذاشتم و این قفل را به هر که نشان دادم گفتند بیشتر از دو شاهی آن را نمی‌خرند من هم به این دلیل به آنها نفروختم که به سه شاهی پول نیاز دارم.
 پیرمرد گفت: اگر آن را می‌فروشی من هفت شاهی می‌خرم و سپس هفت شاهی به پیرزن داد. پیرزن راضی و خوشحال عصا زنان دور شد.
آنگاه امام رو به من کرد و گفت: مشاهده کردی؟ شما هم اینطور باشید تا ما خود به سراغ شما بیاییم
چله نشینی لازم نیست و توسل به علوم غریبه فایده‌ای ندارد
عمل درست داشته باشید و مسلمان باشید
از تمام این شهر من این پیرمرد را برای مصاحبت انتخاب کرده‌ام چون دیندار است و خدا را می‌شناسد این هم از امتحانی که داد.
او با اطلاع از نیاز زن به پول قفل را به قیمت واقعی‌اش از او خرید. این گونه است که من هر هفته به سراغش می‌آیم و احوالش را می‌پرسم.
 
 


:: موضوعات مرتبط: پيام هاي مهدوي , حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مجد اسلام را اعاده كنيد!!
نویسنده : خدیجه
تاریخ : دو شنبه 21 مرداد 1392

 

؛؛..روشنفکران وابسته و غرب‌زده، همچنان درصددند تا همان روش و منش وابستگی فکری و روحی را دوباره گسترش دهند. این خطری است برای نظام اسلامی و مردم، که به عادات و آداب غربی و باید فرهنگ ما هم از آنجا باشد! پس باید همه چیز ما از آنجا باشد، آقا، بدانید که اینها برای ما هیچ صلاحی نمی‌خواهند. اینها کوشش می‌کنند که ما از حیوانات پست‌تر باشم! اینها کوشش می‌کنند که ما یا اشخاصی بار بیاییم غربزده و برای آنها کار بکنیم.» 
 
 
«ای مسلمانان جهان که به حقیقت اسلام ایمان دارید، بپا خیزید و در زیر پرچم توحید و در سایة تعلیمات اسلام، مجتمع شوید و دست خیانت ابرقدرتان را از ممالک خود و خزاین سرشار آن کوتاه کنید، و مجد اسلام را اعاده کنید، و دست از اختلافات و هواهای نفسانی بردارید که شما دارای همه چیز هستید. بر فرهنگ اسلام تکیه زنید و با غرب و غربزدگی مبارزه نمایید و روی پای خودتان بایستید و بر روشنفکران غربزده و شرقزده بتازید و هویت خویش را دریابید و بدانید که روشنفکران اجیر شده بلایی بر سر ملت و مملکتشان آورده‌اند که تا متحد نشوید و دقیقاً به اسلام راستین تکیه ننمایید، بر شما آن خواهد گذشت که تاکنون گذشته است. امروز زمانی است که ملتها چراغ راه روشنفکرانشان شوند و آن را از خودباختگی و زبونی در مقابل شرق و غرب نجات دهند که امروز روز حرکت ملتهاست و آنان هادی هدایت‌کنندگان تاکنوند. بدانید که قدرت معنوی شما بر همة قدرتها چیره خواهد شد و قریب یک میلیارد جمعیت شما با خزاین سرشار و ثروت بی‌پایان می‌تواند تمام قدرتها را درهم شکند. نصرت کنید خدا را تا نصرت دهد شما را. ای اقیانوس بزرگ مسلمانان، خروش برآورید و دشمنان انسانیت را درهم شکنید؛ که اگر به خدای بزرگ رو آوردید و تعلیمات آسمانی را وجهة خود قرار دهید، خدای تعالی و جنود عظیم او با شماست. امام خميني ))
 
@ياد امام راحل عزيز به خير او كه ساليان سال خون دل خورد ، آورارگي و تبعيد و داغ فرزند
 
را تحمل نمود تا ملت ايران  ، مجد خودرا كه همان بازگشت به دين مبين اسلام است  ، اعاده
 
كند.
 
@جانم فداي آن رهبر عزيزي كه درختِ انقلاب را با خون دل خود و خون جوانان رشيد اين مرز 
 
وبوم آبياري نمود .
 
@و اما شرمنده وخجل كه اينك بعد از ٢٨سال از رحلت اين بيدادگر قرن متاسفانه عده اي از 
 
از جوانان ما خواسته وناخواسته با پاي خود به دام فرهنگ غرب اسير شده اند.امام عزيزم 
 
با اين كه دلت را بسيار آزرده ايم وشايد دراين ميان ما چوب تغافل خود را ميخوريم اما جز 
 
دامن پرمهرتو پناهي نداريم با دلي خسته و وجودي شرمنده به خودت پناه آورده ايم 
 
قصور مان را ببخش !
 
دعا كن خدا به مردان ما به خصوص جوانان ما آگاهي وغيرت ببخشد!!
 
تا چونان زنان لباس زنانه بر تن نكنند !
 
چهره نيارايند !
 
و با پوشش نامناسب و نگاه آلوده و ......دل امام عصر رابيش از اين نيازارند! 
 
@اماما اي آبرومند نزد خدا !اي كه از دامان پاكت مردان خداپرورش يافت ، از سيد مصطفاي 
 
شهيدت بگير تا آن پير و جوان وزن ومرد درجاي جاي مملكت ما تا تربيت فرزند صالحت مقام
 
معظم رهبري...به حق اين عزيزان دعا كن خداوند به زنان ما عفت وپاك  دامني عطا كند تا
 
كوركورانه وبعضا معرضانه مروج فرهنگ غرب نباشند!و بدين وسيله فرهنگي راكه از سال ٤٢ 
 
پي ريزي شد  ، چند روزه به باد ندهند!
 
با بدحجابي ، پوشش هاي تحريك كننده ، آرايش هاي زننده و ..... دل نازنين اسوه عفاف 
 
بانوي دو عالم را به درد نياورند!
 
@اي جوانان اين مرز وبوم بياييد يك بار ديگر جان دل به نداي حق طلبانه امام راحل ونايب 
 
برحقايشان گوش جان بسپاريم وبه فكر اعاده ي مجد خود باشيم وبا أطاعت ناآگاهانه ازفرهنگ 
 
غربخون شهيدان خود را كه براي استقلال و آزادي و جمهوري اسلامي ريخته شد زيرپا نگذاريم!
 
 
 
نويسنده :پرواز ٢١مرداد

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
كلام دكتررنجبر
نویسنده : خدیجه
تاریخ : سه شنبه 15 مرداد 1392

تمثيلات زيباي دكتر رنجبر
 
«آب‌ها خط‌کشی نمی‌کنند، هم دست‌های پاک را می‌پذیرند و هم دست‌های آلوده را. آینه‌ها هم مرزبندی نمی‌کنند، هم چهره‌های زشت را نشان می‌دهند و هم چهره‌های زیبا را.
 
پیامبر(ص) هم آب بود و هم آینه، یعنی برای همه بود. یعنی همه از اخلاق خوب پیامبر(ص) برخوردار بودند و بهره می‌بردند. پس اگر پیامبر(ص) مهربان بود، با همه مهربانی می‌کرد و اگر حرمت و احترام می‌گذاشت، برای همه بود. اگر گره گشایی می‌کرد، گره از کار همه می‌گشود، او هرگز اهل تبعیض و تفاوت نبود.
 
زرگرها وقتی بخواهند بدانند که سکه‌ای طلا هست یا نه، آن را به زمین زده و آنگاه از جنس صدای آن متوجه می‌شوند.
 
خدا هم زرگر عالم است وقتی بخواهد بفهماند کسی طلا هست یا نه و یا جنس خوبی دارد یا نه، او را چند صباحی ـ و به ظاهرـ به زمین می‌زند و مشقات و مشکلاتی را برایش فراهم می‌سازد و آنگاه از جنس حرف‌ها و برخوردها و رفتارهایش مشخص می‌کند که او چگونه آدمی است.
 
دندان پیامبر(ص) را شکستند اما او به جای آن که نفرین کرده و نفرتی در دلش پدید آید دستان خود را به سمت آسمان بلند کرده و می‌فرمود:
"اهد قومی انهم لا یعلمون؛ خدایا اینها نمی‌دانند و تو اینها را هدایت کن."
یعنی جواب بدی را با خوبی می‌داد. 
 
حال اگر اسوه ما پیامبر(ص) باشد ما هم باید بدی‌ها را با خوبی جواب دهیم.»
 
 
: «شما در برابر آینه اگر خندان باشی چهره‌ای خندان می‌بینی و اگر گریان باشی چهره‌ای گریان را تماشا می‌کنی.
 
این دنیا هم آینه‌وار است، از این‌رو شما همان می‌بینی که هستی و انجام می‌دهی.
هر دست که دادند همان دست گرفتند
 
این فرمولی است که قرآن کریم دارد و می‌گوید: "ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها؛ یعنی اگر خوبی کنی خوبی می‌بینی و اگر بدی کنی بدی می‌بینی."
 
فاطمه زهرا(س) این فرمول را خوب فهمیده بود، لذا علی(ع) فرمود: "لا اغضبتنی فاطمه؛ فاطمه زهرا(س) هیچگاه مرا ناراحت نکرد."
 
چون می‌دانست که در این عالم آینه‌وار، اگر کسی را ناراحت کند دیری نمی‌پاید که همان ناراحتی به خود او باز می‌گردد.
 
برگرفته ازکتاب «سلوک باران(دفتر اول)» 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
روز الست
نویسنده : خدیجه
تاریخ : سه شنبه 15 مرداد 1392

 

عالم ذر (یا روز الست)، اشاره به آیه شریفه است: 
((و اذا خذ ربک منبنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلیشهدنا، ان تقولوا یوم القیمه انا کنا عن هذا غافلین ;
 متذکر باش هنگامی کهپروردگارت از پشت بنیآدم ذریه آنها را برگرفت و آن‏ها را بر خویش گواه ساخت که آیامن پروردگار شما نیستم؟ گفتند چرا بر این امر گواهیم (این پیمان به خاطر این انجامشد) که روز قیامت نگوئید ما از این موضوع (توحید و خداپرستی) غفلت کردیم 
 
وهمچنین نگوئید پدران ما قبل از ما مشرک بودند و ما نسل بعدی هستیم (که طبعااپیرو آنان خواهیم بود) آیا ما را بر آنچه عناصر باطل انجام دادند عذاب میکنی و چنینآیات خود را تقصیل میدهیم و بیان میکنیم شاید به سوی حق باز گردند، (سورهاعراف، آیات 174 تا 172).
 
در تفسیر این آیه و چگونگی عالم ذر بین مفسران و دانشمندان اختلافاست. یکی از تفسیرهایی که مورد پذیرش متاخرین و از جمله علامه طباطبايي مي باشد اين است كه:
 منظور از این عالم دنیای فطرت واستعدادها است، یعنی به هنگام ورود ذرات اسپرم در رحم و تکوین جنین خداوند در خمیر مایه انسان فطرت توحیدی قرار میدهد و یا همان حقیقتی است که خداوند در موارد مختلف قرآن از جمله در سوره روم آیه 30 مطرح كرده :
((و اقم وجهک للدین حنیفاا فطره الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلقالله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لایعلمون; مستقیم روی به جانب آئینپاک اسلام آور و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده پیروی کنکه هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد)).
 بنابر این تفسیر مقصود از عالم ذر و روزالست همان پیمان فطری و طبیعی است که خداوند از انسان ها گرفته است.
تفسيرالميزان

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
امانت الهي
نویسنده : خدیجه
تاریخ : سه شنبه 15 مرداد 1392

 

 
منظورازامانت الهي كه برعهده انسان گذاشته شده چيست ؟چرا ابتدابه كوه ها و زمين و... كه فاقد شعورند پيشنهاد شد؟
 
پاسخ:
 
در مورد امانت كه در آيه شريفه 72 سوره احزاب آمده، تفسيرهاي مختلف شده است از جمله:
 
1- منظور از امانت ولايت الهيه و كمال صفت عبوديت است كه از راه معرفت و عمل صالح حاصل مي‏شود.
 
2- منظور صفت اختيار و آزادي اراده است كه انسان را از ساير موجودات ممتاز مي‏كند.
 
3- مقصود عقل است كه ملاك تكليف و مناط ثواب و عقاب است.
 
4- منظور اعضاء پيكر انسان است مانند چشم كه امانت الهي است كه بايد آن را حفظ كرد و در طريق گناه مصرف ننمود. گوش و دست و پا وزبان هر كدام امانت‏هايي ديگر هستند كه حفظ آنها واجب است.
 
5- منظور واجبات و تكاليف الهي، همچون نماز و روزه و حج است.
 
    اما با كمي دقت روشن مي‏شود كه اين تفسيرهاي مختلف با هم متضاد نيستند. براي به دست آوردن پاسخ جامع بايد نظري به انسان بيفكنيم و ببينيم او چه دارد كه آسمان‏ها و زمين‏ها و كوه‏ها فاقد آن هستند.
 
    ولي چرا به زمين آسمان و كوه‏ها پيشنهاد شده و آنها نپذيرفتند؟ و آيا آنها فاقد شعور نيستند؟ از آيات قرآن مانند:آيه «.... ولكن لا تفقهون تسبيحهم» (اسرا 44) «قالتا اتينا طائعين» (فصلت 11) چنين برمي‏آيد كه تمامي موجودات جهان داراي شعور و درك هستند به گونه‏اي كه گاهي مورد خطاب قرار گرفته و پاسخ نيز مي‏دهند. بنابراين اين جهت مسأله از ديدگاه قرآن كاملا روشن است. ولي اينكه چرا انسان پذيرفت طبيعي است اين پذيرش به معناي لياقت وشايستگي او براي اين درجه است. انسان است كه مي‏تواند به وسيله عقل واراده خويش در خود و جهان تغيير ايجادنمايد كمال بيافريند و به پيش برود.
 
    چنين نيست كه حضرت آدم از جانب خود بار امانت الهي را بر عهده گرفته باشد، بلكه اساسا قرآن مي‏فرمايد:  وَحَمَلَهَا الاِْنْسانُ  ، (احزاب ، 33) يعني «انسان» اين بار را به دوش گرفت. به دوش گرفتن انسان نيز به معناي اين است كه تنها در ميان خلايق انسان است كه شرايط لازم و تواناييِ به عهده گرفتن بار رسالت و تكليف الهي را داراست،زيرا او برخوردار از قدرت عقل و اختيار است.
 
    تنها موجودي كه عرصه‏هاي قوس صعودي و نزولي‏اش بي‏نهايت است و به طور نامحدود قادر به پرواز به سوي قلهتكامل است و تمام اين كارها را با اراده و اختيار انجام مي‏دهد انسان است و اين است امانت الهي كه همه موجودات ازحمل آن سرباز زدند و انسان به ميدان آمد و يك تنه آن را بر دوش كشيد.
 
    بنابراين در يك جمله كوتاه و مختصر بايد گفت امانت الهي همان استعداد خلافت الهي و قابليت تكامل به صورتنامحدود و آميخته با اراده و اختيار و رسيدن به مقام انسان كامل و بنده خاص خدا و پذيرش ولايت الهيهاست.
 
    با تعبير ديگري نيز مي‏توان از اين امانت ياد كرد و گفت امانت الهي همان تعهد و قبول مسؤوليت است. بنابراين آنهاكه امانت را صفت اختيار و آزادي انسان دانستند به گوشه‏اي از اين امانت بزرگ اشاره كرده‏اند. همان‏گونه كه آنها كه آنرا تفسير به عقل كرده‏اند يا اعضا پيكر و يا فرائض و واجبات و يا تكاليف به طور كلي تفسير نموده‏اند هر كدام دست بهسوي شاخه‏اي از اين درخت بزرگ پربار دراز كرده و ميوه‏اي چيده‏اند، (ر.ك: تفسير نمونه).
 
جمله   انه كان ظلوما جهولاً   به گونه‏اي لطيف انسان را مدح مي‏كند، در عين حال هشداري به او نيز هست؛ اماچگونه؟
 
اگر انسان در آيه «عرض امانت»، متصف به ظلم و جهل گرديده، به اين دليل است كه مي‏تواند در نقطه مقابل آنقرار گيرد؛ يعني، بسيار عادل و يا بسيار عالم باشد. اما از آن جا كه علم و عدالت نياز به تلاش و مراقبت دارد و بسيارياز انسان‏ها چنين زحمتي را بر خود هموار نمي‏كنند در اين آيه به ظلم و ناداني نكوهش شده‏اند زيرا توانايي رشد واستعداد كمال را داشته‏اند ولي به جهت سستي و دنياطلبي از مراتب عالي علم و عدالت بهره‏مند نشده‏اند اين حقيقتدر آيات سوره «تين» بيان شده است. در آن‏جا كه خدا مي‏فرمايد: «ما انسان را در بهترين اندازه آفريديم و سپس او را به پايين‏تريندرجه باز مي‏گردانيم؛ مگر كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند».

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
آثار دعاي فرج
نویسنده : خدیجه
تاریخ : سه شنبه 15 مرداد 1392

 

آثار دعای فرج
روایات مختلفی به بیان آثار ، فوائد و ویژگی هایی که بر دعا کردن برای تعجیل فرج مترتب است ، پرداخته است که به پاره ای از آنها اشاره میکنیم:
1-فرمایش حضرت ولی عصر(علیه السلام) : بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که تعجیل شما در آن است.
2- این دعا سبب زیاد شدن نعمت هاست.
3- اظهار محبت قلبی است.
 4-نشانه ی انتظار است.
5- زنده کردن امر ائمه اطهار-علیهم السلام- است.
 6- مایه ناراحتی شیطان لعین است.
 7-نجات یافتن از فتنه های آخر الزمان است.
8-اداء قسمتی از حقوق آن حضرت است ؛ که هر حق صاحبی از واجب ترین امور است.
 9-تعظیم خداوند و دین خداوند است.
10-حضرت صاحب زمان -علیه السلام- در حق او دعا میکند.
 11-شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال او میشود.
 12-شفاعت پیغمبر-صلی الله علیه و اله و سلّم- ان شاءالله شامل حالش می شود.
 13-این دعا امتثال امر الهی و طلب فضل و عنایت اوست.
 14-مایه استجابت دعا میشود.
15-اداء اجر رسالت است.
16-مایه دفع بلاست.
 17-سبب وسعت روزی است ان شاءالله.
18-باعث آمرزش گناهان میشود.
 19-سبب تشرف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب میشود.
 20-سبب رجعت به دنیا در زمان ظهور آن حضرت میشود ان شاءالله.
21-از برادران پیغمبر -صلی الله علیه و اله و سلّم- خواهد بود.
 22-فرج مولای ما حضرت صاحب الزمان-علیه السلام- زودتر واقع میشود.
23-پیروی از پیغمبر و امامان-علیهم السلام- خواهد بود.
24-وفای به عهد و پیمان خداوندی است.
 25-آثار نیکی به والدین برای دعا کننده حاصل میگردد.
 26-فضیلت رعایت و اداء امانت برایش حاصل میشود.
 27-زیاد شدن اشراف نور امام-علیه السلام- در دل اوست.
 28-سبب طولانی شدن عمر است ان شاءالله.
29-تعاون و همکاری در کار های نیک و تقوی است.
 30-رسیدن به نصرت و یاری خداوند بر دشمنان به کمک دست خداوند است.
 31-سبب هدایت به نور قرآن مجید است.
32-نزد اصحاب اعراف معروف میگردد.
 33-به ثواب طلب علم نائل میشود ان شاءالله.
 34-از عقوبت های اخروی ان شاءالله در امان می ماند.
35-هنگام مرگ به او مژده میرسد و با او به نرمی رفتار می شود.
36-این دعا اجابت دعوت خدا و رسول-صلی الله علیه و اله و سلّم- است.
 37-با امیر المومنین-علیه السلام- و در درجه ی آن حضرت خواهد بود.
38-محبوب ترین افراد نزد خداوند خواهد بود.
39-عزیز ترین و گرامی ترین افراد نزد پیغمبر-ص2لی الله علیه و اله و سلّم- می شود.
40-ان شاءالله از اهل بهشت خواهد شد.
41-دعای پیغمبر-صلی الله علیه و اله و سلّم- شامل حالش میگردد.
42-کردار های بد او به کردار های نیک مبدل می شود.
43-خداوند متعال در عبادت، او را تایید میفرماید.
44-ان شاءالله با این دعا عقوبت از اهل زمین دور می شود.
45-ثواب کمک به مظلوم را دارد. 46-ثواب احترام به بزرگتر و تواضع نسبت به او را دارد.
 47-پاداش خونخواهی حضرت ابی عبدالله الحسین-علیه السلام- را دارد.
 48-شایستگی دریافت احادیث ائمه اطهار-علیهم السلام- را می یابد.
49-نور او برای دیگران نیز –روز قیامت درخشان-درخشان می گردد.  
 


:: موضوعات مرتبط: پيام هاي مهدوي , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اقسام نماز
نویسنده : خدیجه
تاریخ : سه شنبه 15 مرداد 1392

نمازها به دو قسمِ واجب و مستحب تقسيم مى شوند.

نمازهاى واجب شش تا است:

1. نماز يوميه كه در مجموع 17 ركعت است: نماز صبح دو ركعت، نماز ظهر چهار ركعت، نماز عصر چهار ركعت، نماز مغرب سه ركعت و نماز عشا چهار ركعت

. 2. نماز آيات: دو ركعت.

3. نماز ميت

. 4. نماز طواف واجب خانه كعبه: دو ركعت است، كه بعد از طواف واجب خوانده مى شود.

5. نماز قضاى پدر كه بر پسر بزرگ تر واجب است. تعداد ركعات آن بستگى دارد كه پسر بزرگ تر چند ركعت از نمازهاى قضا شده پدر را يقين دارد كه به همان مقدار بر او واجب است

. 6. نمازى كه به واسطه اجاره، نذر، قسم و عهد واجب مى شود; تعداد ركعات هم بستگى دارد كه هنگام نذر، اجاره، قسم و يا عهد، چند ركعت در نظر گرفته شده است

. نمازهاى مستحبى فراوان است، كه در توضيح المسائل مراجع بزرگوار آمده است.[1] قرآن به نمازهاى يوميه به صورت كلى اشاره كرده; از جمله درآيات: نساء، آيه103; هود، آيه114; اسراء، آيه78 و... و در آيه 84 سوره توبه به نمازميت اشاره اى شده است و نيز درباره نمازهاى مستحبى در آيات: مزمل، آيه2; طور، آيه49; زمر، آيه9; انسان، آيه26 و... به نماز نافله شب اشاره كرده است كه در پرسش هاى ديگر تفصيل هريك خواهد آمد.   عدم ذكرجزئيات نمازدرقرآن:  1. قرآن كريم كتاب هدايت و راهنمايى انسان ها به سوى كمال است (بقره، آيه2). قرآن فقط كتاب احكام يا عقايد و... نيست كه به تمام جزئيات مسائل فقهى و احكام شرعى و... بپردازد. 2. قرآن كريم، با توجّه به سخنان و روايات پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت گرامى آن حضرت(عليهم السلام) تفسير مى شود; چنان كه خداوند متعال مى فرمايد: (...وَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ); ... و ما اين ذكر ]قرآن[ را بر تو نازل كرديم، تا آن چه به سوى مردم نازل شده است، براى آنها تبيين كنى، شايد انديشه كنند. بنابراين، تبيين جزئيات و بازگو كردن مسائل ريز عبادى و فقهى و... بر عهده پيامبر و امامان معصوم(عليهم السلام)است كه فقها، دانشمندان اسلامى و كارشناسان مباحث اسلامى، با توجّه به منابع اسلامى (كتاب، سنت، عقل و اجماع) مسائل شرعى و اسلامى را استخراج مى كنند مثلاً وقتى به وسيله آيات، نماز بر پيامبر واجب مى شود، پيامبر(صلى الله عليه وآله) به نماز مى ايستند و مى فرمايد: ببينيد من چگونه نماز مى خوانم شما هم همين گونه نماز بخوانيد.[2]  

فلسفه اختلاف تعداد ركعت هاى نمازها: در مورد فلسفه احكام، به طور كلّى و اختلاف در عدد ركعت نمازها، به طور خاصّ، بايد به موارد ذيل، توجه شود:

1ـ همه اَحكام الهى، داراى حكمت بوده و بر اساس مصلحت يا دفع مفسده است، ولى ممكن ا

ست براى ما مشخَّص نباشد. 2ـ اَحكام دين، دو دسته اند: الف) فلسفه و حكمت آنها بيان شده است; مانند نماز (عنكبوت، آيه45) و شراب (مائده، آيه91). ب) فلسفه آن بيان نشده است; مانند اختلاف ركعت نمازها.

3ـ اين كه سبب بيان نشدن علل و حكمت هاى بعضى از اَحكام مانند اختلاف عدد ركعت نمازها چيست، چند احتمال وجود دارد: ا

لف) براى امتحان بندگان، و معلوم شدن اين كه آيا بدون چون و چرا، از او اطاعت مى كنند يا نه، باشد; مانند عدد فرشتگان نگهبان جهنم كه به تصريح قرآن براى امتحان است(مدثر، آيه30و31)

. ب) فوايد و آثار بعضى احكام، تنها مربوط به اين دنيا نيست تا ما بتوانيم به آن پى ببريم، بلكه بسيارى از آنها، در جهان آخرت تأثير دارد و ما، تا خود وارد آن جهان نشويم، نمى توانيم به آثار آنها دست يابيم.

ج) اگر پزشك بگويد از اين قرص، صبح دو عدد، ظهر و عصر و عشا، چهار عدد و مغرب، سه عدد بخوريد، آيا سبب اين دستور را مى پرسيم؟ سبب نپرسيدن، اين است كه ما، به او اعتماد داريم و مى دانيم، حتماً به نفع ما دستورى را داده است; اين كه خداوند نماز صبح را دو ركعت و ظهر، عصر و عشاء را چهار ركعت و نماز مغرب را سه ركعت قرار داد، نيز ازهمين قبيل است.  

 

[1]. ر.ك: توضيح المسائل مراجع، ج1، ص421 ـ 910. [2]. ر.ك: محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج82، ص279.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دليل گفتن صدق الله العلي العظيم
نویسنده : خدیجه
تاریخ : سه شنبه 15 مرداد 1392

 

چرا شیعیان در  پایان قرائت قرآن می گویند : صدق الله العلی العظیم
 
در قرآن کریم،دو عبارت (صدق الله) و (الله العلی العظیم) وجود دارد که قاریان قرآن به تاسی از این دو عبارت قرآنی، در پایان قرائت خودشان می گویند:صدق الله العلی العظیم.
 
اما اگر دقت کرده باشید،در کشورهای سنی مذهب فقط عبارت صدق الله العظیم بیان می شود و البته علت آن را در این می دانند که تشیع با به کار بردن این جمله می خواهد علی(ع) را در ردیف خدا قرار دهد!!! هر قدر توضیح می دهیم که این عبارات از آیات قرآنی اخذ شده و کلمهء (علی) در اینجا صفت است( نه یک اسم خاص به معنای فرزند ابوطالب) که با ال به لفظ جلالهء الله و صفت عظیم متصل شده و تتابع اضافات به وجود آورده است و هیچ ربطی به پسر ابوطالب ندارد،گوششان بدهکار نیست…
 
آخه تعصب و جهل تا این حد؟؟؟
 
                         
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صبح امید و آدرس tagbakhshiyan1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 1220
:: کل نظرات : 3317

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 22

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 236
:: باردید دیروز : 311
:: بازدید هفته : 547
:: بازدید ماه : 2331
:: بازدید سال : 18191
:: بازدید کلی : 319897

RSS

Powered By
loxblog.Com