فرهنگی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
سلام علی آل یس سلامی چو بوی خوش آشنایی به وبلاگ صبح امیدخوش آمديد
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



مفيد ترين مطلب را انتخاب كنيد.

الهي
نویسنده : خدیجه
تاریخ : دو شنبه 2 دی 1392

 

ا
 الهی ...
سه خصلت است که نمی گذارد از درگاهت چیزی بخواهم ،
و فقط یک خصلت است که مرا به آن ترغیب می کند ؛
 
آن سه خصلت عبارتند از :
فرمانی که داده ای و من در انجامش درنگ کرده ام ،
و کاری که مرا از آن نهی فرمودی ولی من بدان شتافته ام ،
و نعمتی است که عطا فرموده ای ولی من در شکرگزاریش کوتاهی نموده ام ...
 
و اما تنها مساله ای که مرا به سویت می خواند :
تفضل و مهربانی تو به کسی است که به آستانت روی آورده ،
و چشمِ امید به تو بسته است ...
 
همه ی لطف و احسانت از روی تفضل ،
و همه ی نعمتهایت بی سبب و بدونِ زمینه ی استحقاق است ...
 
 
 
  
 
 
 
 
 
 
 
 
    
    
    
    
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

 

پاسخ سوالات انديشه وتحقيق دين وزندگي ٣ / درس اول
 
١- خير.زيراهانطوركه رشد ونموبدن انسان وهرموجودديگرمكانيسم وقانون مندي ويژه خودرا
داردواگركسي ازاين قانون پيروي نكندبايدآثارآن مانند رنج وبيماري ودرد رابپذيرد، بعد معنوي انسان هم همينگونه است.رشدآن ازراه معين وقانون مندي خاصي تبعيت مي كند وبه راه ديگر جواب نمي دهد.به ميزاني كه از اين قانون دور مي شويم بايد درد ورنج آن رابپذيريم .
پس هرر اهي رساننده انسان به مقصودنيست و سليقه ها تاآنجا قابل استفاده هستند كه به راه تكامل ضربه نزند ودرچارچوب آن قرار گيرددرغيراين صورت بايد آماده زيان آن باشد.
 
٢-برخي افراد كه اسيرهوس هاي زودگذرزندگي هستند، وقتي خود رابا سوال هاي اساسي روبرو مي بينند، براي آسوده كردن وجدان، خودرا به بي خيالي مي زنند ومي گويند: ماخودرا
درگير اين سوالات نمي كنيم .زندگي به هر صورتي باشدبراي مافرقي نمي كند! 
اما آنها روزي متوجه مي شوند كه ديگرقادربه جبران نيستندوديگرنمي توانند خود را به بي خيالي بزنندزيراگرفتارعواقب كارهاي خودشده اند.پس انسان عاقل نمي تواند چنين  نگرشي
داشته باشد.
 
٣-وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُوا لا يَعْقِلُونَ (٤٢)
گروه‏هايي از آنها بسوي تو گوش فرامي‏دهند (;اما گويي هيچ نمي‏شنود!) و كرند!
آيا تو مي‏ تواني سخن،خود را به گوش كران برساني، هر چند نفهمند؟! 
وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ أَفَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَلَوْ كَانُوا لا يُبْصِرُونَ (٤٣)
و گروه‏هايي از آنها به سوي تو مي نگرنداما گويي هيچ نمي‏بينند!»
آيا تو مي‏ تواني نابينايان را هدايت كني، هر چند نبينند
توضيح:
كسي كه عقلش رابه كارنگيرد وقلبش كورباشد، هدايت نمي شود.
يعني هدايت پيامبر (حجت ظاهر) وقتي مؤثر مي شود كه عقل(حجت باطن) سركوب نشده و
قدرت عملي داشته باشد.
 
تاج بخشيان


:: موضوعات مرتبط: دین و زندگی 11 , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اربعین تسلیت
نویسنده : خدیجه
تاریخ : یک شنبه 1 دی 1392

دنیا تیره و تار شد

و شهر سیاه پوش ؛

میدانی ؛ آخر  آفتاب را به خاک و خون کشیده بودند ...

چهل روز، نه ؛ چهل شب از آن واقعه گذشت. اربعین حسینی بر همگان تسلیت باد

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اگرخسته جانی بگویاحسین
نویسنده : خدیجه
تاریخ : یک شنبه 1 دی 1392

اگر ناتوانی بگو یاحسین

اگرخسته جانی بگویاحسین

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یاحسین
نویسنده : خدیجه
تاریخ : یک شنبه 1 دی 1392

مرا حسینی زنده بدار وحسینی بمیران


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ياد خدا
نویسنده : خدیجه
تاریخ : شنبه 30 آذر 1392

 

 

 

@};-آگاه باشید دلها تنها با یاد خدا آرام می گیرند...@};-

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
آرامش
نویسنده : خدیجه
تاریخ : شنبه 30 آذر 1392

آرامش

اولين  نشانه ي اثبات خدا دردرون آدمي است !!!!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تقدیم به گل روی مهدی (عج)
نویسنده : خدیجه
تاریخ : شنبه 30 آذر 1392



:: موضوعات مرتبط: پيام هاي مهدوي , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مهربانی بی توقع
نویسنده : خدیجه
تاریخ : شنبه 30 آذر 1392


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سرچ خدا!!!!
نویسنده : خدیجه
تاریخ : شنبه 30 آذر 1392

جون من راستشو بگو؟؟؟؟؟؟؟؟

تاحالا خداروسرچ کردی؟


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ميخهاي روي ديوار(داستان)
نویسنده : خدیجه
تاریخ : جمعه 29 آذر 1392
پسر بچه اي بود كه اخلاق خوبي نداشت. پدرش جعبه اي ميخ به او داد و
گفت هر بار كه عصباني مي‌شود يك ميخ به ديوار بكوبد. روز اول پسر بچه
37 ميخ به ديوار كوبيد. طي چند هفته بعد، همان طور كه ياد مي‌گرفت چگونه
عصبانيتش را كنترل كند، تعداد ميخهاي كوبيده شده به ديوار كمتر مي‌شد.
او فهميد كه مهار كردن عصبانيتش آسانتر از كوبيدن ميخها به ديوار است.
او اين نكته را به پدرش گفت و پدرش هم پيشنهاد كرد كه از اين به بعد هر
روز كه مي‌تواند عصبانيتش را كنترل كند يكي از ميخها را از ديوار بيرون آورد.
روزها گذشت و پسر بچه سر انجام توانست به پدرش بگويد كه تمام ميخها را
از ديوار بيرون آورده است. پدر دست پسر بچه را گرفت و به كنار ديوار برد و گفت:
پسرم تو كار خوبي انجام دادي. اما به سوراخ‌هاي روي ديوار نگاه كن.
ديوار ديگر هرگز مثل گذشته اش نمي‌شود. وقتي تو در هنگام عصبانيت
حرفهاي بدي مي‌زني، آن حرفها همچنين آثاري به جاي مي‌گذارند.
تو مي‌تواني چاقويي در دل انساني فرو كني و آن را بيرون آوري.
اما هزاران بار عذر خواهي هم فايده ندارد. آن زخم سر جايش است.
زخم زبان هم به اندازه چاقو دردناك است.


:: موضوعات مرتبط: حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
كيك بهشتي مادر بزرگ
نویسنده : خدیجه
تاریخ : جمعه 29 آذر 1392

 

پسر كوچكي براي مادر بزرگش توضيح مي‌دهد كه چگونه همه چيز ايراد دارد: مدرسه، خانواده، دوستان و ...
مادر بزرگ كه مشغول كيك است، از پسر كوچولو مي‌پرسد كه كيك دوست دارد؟ و پاسخ پسر كوچولو البته مثبت است.
- روغن چطور؟
- نه!
- و حالا دو تا تخم مرغ؟
- نه مادر بزرگ!
- آرد چي؟ از آرد خوشت مي‌آيد؟ جوش شيرين چطور؟
- نه مادر بزرگ! حالم از همه‌شان به هم مي‌خورد.
- بله، همه اين چيزها به تنهايي بد به نظر مي‌رسند. اما وقتي به درستي با هم مخلوط شوند، يك كيك خوشمزه درست مي‌شود.
خداوند هم به همين ترتيب عمل مي‌كند. خيلي از اوقات تعجب مي‌كنيم كه چرا خداوند بايد بگذارد ما چنين دوران سختي را بگذرانيم. اما او مي‌داند كه وقتي همه اين سختي‌ها را به درستي كنار هم قرار دهد، نتيجه هميشه خوب است.
ما تنها بايد به او اعتماد كنيم، در نهايت همه اين پيشامدها با هم به يك نتيجه فوق العاده مي‌رسند



:: موضوعات مرتبط: حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بيمارتوام
نویسنده : خدیجه
تاریخ : جمعه 29 آذر 1392

يامهدي ادركني!! 

 
بلبل صفت نيستم كه برهرشاخه اي غوغاكنم
شمعم وميسوزم وجان رافدايت ميكنم
،روزگاري است كه من طالب رخسارتوأم
فكر من باش دراين شهر گرفتارتوأم
گفته بودي كه طبيب دل بيمار مني 
پس طبيب دل من باش كه بيمارتوأم 
 


:: موضوعات مرتبط: پيام هاي مهدوي , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
راز بوسيدن دست!!
نویسنده : خدیجه
تاریخ : جمعه 29 آذر 1392

 

هــــــدیه به خـــــدا

 

امام سجاد علی بن الحسین علیه السلام هنگامی که به مستمندی صدقه می داد دست خود را می بوسید.

شخصی از آن حضرت راز این بوسیدن را پرسید.

امام علیه السلام در پاسخ فرمودند :

"صدقه مومن قبل از اینکه به دست فقیر و نیازمند برسد به دست خداوند میرسد "(1)

(از این رو من دست خود را می بوسم)

انگاه حضرت برای تعلیل گفته اش این آیه شریفه را قرائت فرمودند:

"الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده و یاخذ الصدقات"(2)

 یعنی:

" آیا نمی دانستند که فقط خداوند توبه را از بندگانش می پذیرد و صدقات را می گیرد."

پی نوشت ها:

1- "لانها تقع فی ید الله قبل ان تقع فی ید السائل"

۲- ر.ک: داستانها و پندارها، 7/86، به نقل از: لئالی الاخبار3/30، وسائل الشیعه4/303،304، باب استحباب تقبیل النسان یده بعد الصدقه ...، ج2و7.

 


:: موضوعات مرتبط: حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
هميشه نمي تواني بگو يي دوستت دارم!!!
نویسنده : خدیجه
تاریخ : جمعه 29 آذر 1392

 

در خت همیشه پرستو را دوست داشت از زمانی که پرستو روی شاخه اش می نشست دوستش داشت

هر روز به خود می گفت : امروز روزی است که بهش می گویم دوستت دارم.

اما صبحگاه وقتی خورشید گرمایش را به همه می داد درخت هرچه سعی می کرد به پرستو بگوید دوستش دارد

یه چیزی جلویش را می گرفت شاید خجالت خودش شاید هم.....

فردا گذشت فردا های دیگر هم گذشت.

درخت مدام به خود می گفت: فردا بهش می گویم دوستت دارم

ولی باز هم فردایی دیگر و فردایی دیگر

یک روز بدنش لرزید بغض گلویش را گرفت نه از سرما آن روز پرستو رفته بود.

برگرفته ازوبلاگ ترنم ظهور

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شعر فراق
نویسنده : خدیجه
تاریخ : پنج شنبه 28 آذر 1392

 

 
 
شعری که آیت الله بهجت زیر لب زمزمه میکردند 
 
 
این همه لاف زدن و مدعی اهل ظهور          پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم 
 
سال ها منتظر سیصد و اندی مرد است          آن قدر مرد نبودیم که یارش باشیم 
 
اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید                      به گمانم که قرار نیست کنارش باشیم 
 


:: موضوعات مرتبط: پيام هاي مهدوي , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شاگردممتاز
نویسنده : خدیجه
تاریخ : پنج شنبه 28 آذر 1392

 

 تو کلاس درس خدا ؛ اونی که ناله میکنه رد میشه، 

 

اونیکه صبر میکنه قبول میشه، 

اما اونیکه شکر میکنه شاگرد ممتاز میشه !

بیا این هفته شاگرد ممتاز باشیم...


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
رهبر نشوي تنها!!!
نویسنده : خدیجه
تاریخ : چهار شنبه 27 آذر 1392

 

رهبرنشوي تنها من يار تو مي گردم/
 
وز جرگه عشقت سردار تو مي گردم/
 
گر لشكر سفيانها از غرب به پا خيزد/
 
در قحطي انسان ها عمار تو مي گردم/
 
از طعنه اشعث ها خون است دل مولا/
 
تبدار غمت هستم بيمار تو مي گردم/
 
با جرم ولاي تو گر بر سر دار آييم/
 
مدح تو كنم بر دار تمار تو مي گردم/
 
اين من نه منم تنها آيد ز بسيج آوا/
 
"""رهبر نشوي تنها من يار تو مي گردم

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
كلام امير
نویسنده : خدیجه
تاریخ : چهار شنبه 27 آذر 1392

 

پيش از آنكه بدنهایتان را از دنيا بيرون برند،

دلهايتان را از دنيا بيرون كنيد

.*امام علی(ع)*


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
داستانی در مورد امام هفتم
نویسنده : خدیجه
تاریخ : سه شنبه 26 آذر 1392

 

داستانی در مورد امام هفتم
روزى هارون الرّشید طبقى از سرگین الاغ تهیّه کرد و سرپوشى بر آن نهاد؛ و
 
آن را توسّط یکى از افراد مورد اطمینان خود براى حضرت ابوالحسن، امام موسى کاظم علیهما السلام فرستاد
 
با این گمان که حضرت را مورد تحقیر و توهین قرار دهد .
 
هنگامى که آن شخص طبق را نزد حضرت آورد و سرپوش را برداشت، دید خرماهاى تازه و گوارائى در آن قرار دارد .
 
پس، حضرت تعدادى از آن رطب ها را تناول نمود و سپس چند دانه به کسى که طبق را آورده بود، داد
 
و او نیز آن ها را خورد، بعد از آن باقى مانده آن ها را براى هارون فرستاد .
 
وقتى مأمور، طبق را نزد هارون آورد و جریان را تعریف کرد، هارون یکى از آن خرماها را برداشت و
 
چون در دهان خود نهاد، تبدیل به سرگین الاغ گشت . (ثبات الهداة : ج 3، ص 205)


:: موضوعات مرتبط: حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
آموخته ام
نویسنده : خدیجه
تاریخ : سه شنبه 26 آذر 1392

 

 

آموخته ام که خدا عشق است و عشق تنها خداست 

آموخته ام که وقتی ناامید می شوم 

خدا با تمام عظمتش 

عاشقانه انتظارمی کشد دوباره به رحمت او امیدوار شوم 

آموخته ام اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم 

خدا برایم بهترش را در نظرگرفته 

آموخته ام که زندگی دشوار است 

ولی من از او سخت ترم...
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
التماس دعا
نویسنده : خدیجه
تاریخ : یک شنبه 24 آذر 1392

 

 

بياييد براي هم دعا كنيم.

خداوند به موسی نبی فرمود: 

با زبانی دعا کن که با آن گناه نکردی تا دعایت مستجاب شود.

موسی فرمود:

چگونه ؟

خداوند فرمود: 

به دیگران بگو برایت دعا کنند چون تو با زبان آنها گناه نکرده ای.

  

التماس دعا 

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بي تو !!!
نویسنده : خدیجه
تاریخ : یک شنبه 24 آذر 1392

 

.

ای آخرین توسل سبز دعای ما

آیا نمیرسد به حضورت دعای ما؟

شنبه،دوباره شنبه، دوباره سه نقطه چین…

بی تو چه زود میگذرد هفته های ما

 


:: موضوعات مرتبط: پيام هاي مهدوي , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ابلیس وفرعون
نویسنده : خدیجه
تاریخ : جمعه 22 آذر 1392

گویند ابلیس                                                               

زمانی نزد فرعون آمد در حالیکه


فرعون خوشه ای انگور در دست


داشت و می خورد


ابلیس به او گفت


هیچکــس می تواند که این خوشهء انگور را به


مروارید خوش آب و رنگ مبدل سازد؟


فرعون گفت


نه


ابلیس با جادوگری و سحر


آن خوشهء انگور را به دانه های مروارید تبدیل کرد


فرعون تعجب کرد و گفت


آفرین بر تو که استاد و ماهری


ابلیس سیلی ای بر گردن او زد و گفت


مرا با این استادی


به بندگی قبول نکردند


تو با این حماقت چگونه ادعای خدایی می کنی؟



:: موضوعات مرتبط: حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جاي خالي
نویسنده : خدیجه
تاریخ : جمعه 22 آذر 1392

 

چه مسخره است ! 



سئوال امتحان را می گویم 



جای خالی را پر کنید :



جای تو تا ظهور 



فقط " ....... " است .



خالی است



:: موضوعات مرتبط: پيام هاي مهدوي , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خدا کندکه کسی حالتش چوما نشود!
نویسنده : خدیجه
تاریخ : جمعه 22 آذر 1392

 

خدا کندکه کسی حالتش چوما نشود!

زدام خال سیاهش کسی رهانشود.

خدا کندکه نیفتدکسی زچشم نگار.

به نزدیارچوما پست وبی بهانشود.

جواب ناله ی مارا نمیدهد"دلبر".

خدا کندکه کسی تحبس الدعانشود.

شنیده ام کز این حرف ،یارخسته شده.

خدا کندکه به اخراج مارضا نشود.

مریض"عشقم"ومن را طبیب لازم نیست.

خدا کندکه مریضی من دوانشود.

سلامتي امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات.

شاعر: امام خامنه ای حفظه الله 

برگرفته از وبلاگ پنجره اي رو به خدا ** محياي عزيز**



:: موضوعات مرتبط: پيام هاي مهدوي , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

 

2ef81df7-1d87-4e1d-97ff-2f3638884d69heart

تا حالا فکر کردید چرا به امام سجاد علیه السلام زین العابدین می گویند؟

مرحوم حضینى و دیگر بزرگان آورده اند:شخصى به نام عسکر – غلام امام محمّد جواد علیه السّلام – به نقل از پدرش حکایت کند:روزى به محضر شریف حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیه السّلام شرف حضور یافتم و عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! چطور در بین اهل بیت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فقط امام چهارم ، حضرت علىّ بن الحسین علیهماالسّلام به عنوان ((سیّد العابدین )) معروف و مشهور گشته است ؟

 

 

امام رضا علیه السّلام در جواب فرمود: خداوند متعال در قرآن تصریح نموده است که بعضى از پیغمبران را بر بعضى از ایشان فضیلت و برترى داده است ؛ و ما اهل بیت رسالت نیز همانند انبیاء عظام صلوات اللّه علیهم مى باشیم .

و سپس افزود: و امّا در رابطه با جدّم ، علىّ بن الحسین علیهماالسّلام ، که سؤال کردى :همانا پدرم از پدران بزرگوارش علیهم السّلام بیان فرموده است : روزى امام علىّ بن الحسین علیهماالسّلام مشغول نماز بود، که ناگاه شیطان به صورت یک افعى بسیار هولناکى ، با چشم هاى سرخ از درون زمین آشکار شد و خود را به محراب عبادت آن حضرت نزدیک کرد.(۱)

ولیکن امام سجّاد علیه السّلام کمترین حسّاسیّتى در برابر آن موجود وحشتناک نشان نداد و ارتباط خود را با پروردگار متعال خود قطع نکرد.

افعى دهان خود را نزدیک انگشتان پاى آن حضرت آورد و آتشى از دهانش ‍ خارج ساخت که بسیار وحشتناک بود، ولى حضرت با آرامش خاطر و خیالى آسوده به نماز خود ادامه مى داد و توجّهى به آن نداشت .

در همین حال که شیطان با آن حالت ترسناک مشغول اذیّت و آزار بود، ناگهان تیرى سوزاننده از سمت آسمان آمد و به آن ملعون اصابت کرد.

هنگامى که تیر به او خورد، فریادى کشید و به همان حالت و شکل اوّلیّه خود بازگشت و کنار امام سجّاد، زین العابدین علیه السّلام ایستاد واظهارداشت :شما سیّد و سرور عبادت کنندگان هستى (اما تو اینجا که شیطان این اسم و به امام سجاد دادند یه کم شک دارم چون تو یه کتاب دیگه خونده بودم که یک ندا از آسمان آمد و چند بار فرمودند انت زین العابدین اسم کتابش بود:شیطان در کمین گناه)؛ و چنین نامى تنها زیبنده و شایسته شما مى باشد.

و سپس در ادامه کلام خود افزود: من شیطان هستم ؛ و تمام عبادت کنندگان را از زمان حضرت آدم تا کنون فریب و بازى داده ام و کسى را از تو قوى تر و پارساتر نیافته ام .

و پس از آن شیطان از نزد امام سجّاد علیه السّلام خارج شد و حضرت بدون آن که به او توجّهى داشته باشد، به نماز و نیایش خود با پروردگار متعال خویش ادامه داد.(۲)

 

منبع(۱):برخى از نویسندگان معاصر براساس همین شبهه اعتقاد یافته اند که سال ولادت امام سجاد در ۳۶ هجرى قمرى بوده است زیرا چنین سالى خاندان على (ع ) در مدینه حضور داشته اند. ولى این نظریه، مخالف راى مشهور مى باشد. رک : زندگانى على بن الحسین (ع ) سید جعفر شهیدى ۱۷٫

منبع(۲): دلائل الامامه ۸۰ ؛ اعلام الورى ۲۵۱ ؛ تاج الموالید ؛ کشف الغمه ۲/۲۹

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مظلوميت مقام معظم رهبري
نویسنده : خدیجه
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392

 

خون دادن برای امام خمینی زیباست

اما خون دل خوردن برای امام خامنه ای از آن هم زیبا تر است…

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سختي راه درآخرالزمان
نویسنده : خدیجه
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392

 

رسول خدا صل الله علیه و آله وسلم فرمودند:
زمانی بر مردم می آید که ماندن بر دین حق مانند نگه داشتن گلوله آتش در دست است

 


:: موضوعات مرتبط: پيام هاي مهدوي , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خدايا با من حرف بزن
نویسنده : خدیجه
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392

 

خدايا با من حرف بزن
 
کودک نجوا کرد:
 خدايا با من حرف بزن .
مرغ دريايي آواز خواند کودک نشنيد . 
سپس کودک فرياد زد : خدايبا من حرف بزن .
 رعد در آسمان پيچيد اما کودک گوش نداد .
 کودک نگاهي به اطرافش کرد و گفت :خدايا بگذار ببينمت .
ستاره اي درخشيد اما کودک توجه نکرد .
 کودک فرياد زد :خدايا به من معجزه اي نشان بده . ويک زندگي متولد شد اما کودک نفهميد . کودک با نا اميدي گريست . خدايا با من در ارتباط باش . بگذار بدانم اينجايي .
 بنابراين خدا پايين آمد و کودک را لمس کرد . 
ولي کودک پروانه را کنار زد و رفت .
 
هرلحظه مي توان با خداحرف زد به هوش!!!!!!


:: موضوعات مرتبط: حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صبح امید و آدرس tagbakhshiyan1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 1220
:: کل نظرات : 3317

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 22

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 74
:: باردید دیروز : 168
:: بازدید هفته : 467
:: بازدید ماه : 11525
:: بازدید سال : 37599
:: بازدید کلی : 339305

RSS

Powered By
loxblog.Com